مجاهد شهيد حبيب آزاده
نام ونام خانوادگي: حبيب آزاده
محل تولد: تهران
متولد:1337
تحصيلات: دانشجوي دانشگاه لس آنجلس
تاريخ شهادت:24تيرماه 93
سابقه مبارزاتي: 33سال
محل شهادت ونحوه شهادت: آلمان
مجاهدشهيد حبیب آزاده، با سی و سه سال سابقه مبارزه انقلابی حرفهیی در تشکیلات مجاهدین از درخشانترین نمونههای مجاهدان اشرفی و برآمده از انقلاب مریم رهایی و از ارزندهترین کادرهای شکافنده و راهگشای مجاهدین در همه مسئولیتها و مأموریتهایی بود که برای تحقق آنها از دل و جان «تعهد» میسپرد..
حبیبالله آزاده، در سال 1337، در تهران
به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلات متوسطه در دبیرستان خوارزمی، در سال 56 برای
ادامه تحصیلات به آمریکا رفت و در لسآنجلس وارد دانشگاه شد.
همزمان با آغاز قیام ضدسلطنتی، به مطالعه درباره واقعیتهای جامعه ایران روی آورد و با آرمان مجاهدین آشنا شد. این آشنایی مسیر زندگیش را تغییر داد، از گذران معول زندگی فاصله گرفت و بیشتر وقت خود را صرف شرکت در فعالیتهای هواداران مجاهدین در انجمن دانشجویان مسلمان کرد. به یمن انگیزههای پاک و تلاشهای بیدریغش، به یکی از مسئولان تشکل هواداران مجاهدین در لسآنجلس تبدیل شد. در سال 1360، با گسترش فعالیتهای مبارزاتیاش، از دانشگاه و تحصیل دست شست و بهطور تمام وقت، خود را وقف مبارزه انقلابی در صفوف مجاهدین کرد.
با سازمان، با مطالعه دفاعیات و زندگینامه شهدای سازمان از جمله گل سرخ انقلاب مهدی رضایی، سعید محسن و... آشنا شدم. یادم است که اولین بار اسم برادر مسعود را از زبان مجاهد شهید محمود منشیان مطلق شنیدم که میگفت... میگویند مسعود رجوی که در زندان است، خیلی مغز است، و خیلی چیزها میداند... (خرداد57)... بهرغم اینکه ما هنوز مواضع سازمان را نمیدانستیم ولی این گروه ما با انجمن ضداسلامی در تضاد بود بهطوریکه انجمن اسلامی مطرح کرده بود، اینها مسلمان نیستند... . با اوجگیری قیام، فعالیتهای ما نیز بیشتر شد و توانستیم این گروه کوچک را رشد دهیم...
اما تحول بزرگ در زندگی انقلابی حبیب در سال64 با انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین و انتخاب اندیشه انسانساز مریم رهایی رقم خورد:
بعد از انقلاب ایدئولوژیک بود که با مسأله مبارزه جدیتر برخورد کرده و باخودم عهد کردم که حتی اگر ماه را در یک کف دستم و خورشید را در کف دیگر دستم بگذارند، دست از رهبری برادرم مسعود و خواهر مریم نکشم و همواره شاگرد خوبی در مکتب آنان باشم... .
حبیب آزاده در سال 1364، با اصرار و با پیگیریهای بسیار، عازم منطقه مرزی در عراق شد و با سازماندهی در یکانهای رزمی با شور و اشتیاقی مضاعف به ایفای مسئولیتهای خود پرداخت و چند سالی هم در امداد پزشکی عهدهدار مسئولیت بود.
همرزمان مجاهدش و رزمندگان مجروح و بیماری که با او سر و کار داشتند، داستانهای بسیاری از از مهربانیها، دلسوزیها و بنبست شکنیها و ظرفیت بیپایانی که در برخورد با معضلات داشت، نقل میکنند و میگویند در سختترین لحظات، هیچگاه حبیب را آشفته حال ندیدیم و به یاد نداریم که لبخند، حتی برای یک لحظه، چهره دوستداشتنیاش را ترک کرده باشد.
در یک دهه گذشته که حبیب آزاده برای انجام مسئولیتهای انقلابیاش در کارزار سیاسی و بینالمللی به خارج کشور اعزام شده بود، با تمام جان و روانش به سوی خواهران و برادران اشرفیاش پر میکشید و برای رسیدن مجدد به آنها بیقراری میکرد
ارزشهای اشرفی و اخلاص و عشق و از خود گذشتگی «حبیب»، در همه فعالیتها و مناسباتش درخششی چشمگیر و همیشگی داشت. بهنحوی که نه فقط یاران مجاهدش را شیفته او میکرد، بلکه همه آشنایان و حتی شخصیتهای سیاسی و مخاطبان خارجیاش را هم تحت تأثیر قرار میداد، و بهمثابه مشوقی نیرومند برای همبستگی و همراهی در پیشبرد تلاشها و فعالیتها عمل میکرد. بعدازظهر روز سهشنبه 24تیرماه 93، مجاهد خلق حبیبالله آزاده، از مسئولان سیاسی سازمان مجاهدین خلق ایران که بهدنبال یک عمل جراحی مغزی در اردیبهشت سال 90 درحالت کما فرو رفته بود، پس از سه سال استقامت، در کلینیک گلدن هرتز در برلین درگذشت.
همزمان با آغاز قیام ضدسلطنتی، به مطالعه درباره واقعیتهای جامعه ایران روی آورد و با آرمان مجاهدین آشنا شد. این آشنایی مسیر زندگیش را تغییر داد، از گذران معول زندگی فاصله گرفت و بیشتر وقت خود را صرف شرکت در فعالیتهای هواداران مجاهدین در انجمن دانشجویان مسلمان کرد. به یمن انگیزههای پاک و تلاشهای بیدریغش، به یکی از مسئولان تشکل هواداران مجاهدین در لسآنجلس تبدیل شد. در سال 1360، با گسترش فعالیتهای مبارزاتیاش، از دانشگاه و تحصیل دست شست و بهطور تمام وقت، خود را وقف مبارزه انقلابی در صفوف مجاهدین کرد.
با سازمان، با مطالعه دفاعیات و زندگینامه شهدای سازمان از جمله گل سرخ انقلاب مهدی رضایی، سعید محسن و... آشنا شدم. یادم است که اولین بار اسم برادر مسعود را از زبان مجاهد شهید محمود منشیان مطلق شنیدم که میگفت... میگویند مسعود رجوی که در زندان است، خیلی مغز است، و خیلی چیزها میداند... (خرداد57)... بهرغم اینکه ما هنوز مواضع سازمان را نمیدانستیم ولی این گروه ما با انجمن ضداسلامی در تضاد بود بهطوریکه انجمن اسلامی مطرح کرده بود، اینها مسلمان نیستند... . با اوجگیری قیام، فعالیتهای ما نیز بیشتر شد و توانستیم این گروه کوچک را رشد دهیم...
اما تحول بزرگ در زندگی انقلابی حبیب در سال64 با انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین و انتخاب اندیشه انسانساز مریم رهایی رقم خورد:
بعد از انقلاب ایدئولوژیک بود که با مسأله مبارزه جدیتر برخورد کرده و باخودم عهد کردم که حتی اگر ماه را در یک کف دستم و خورشید را در کف دیگر دستم بگذارند، دست از رهبری برادرم مسعود و خواهر مریم نکشم و همواره شاگرد خوبی در مکتب آنان باشم... .
حبیب آزاده در سال 1364، با اصرار و با پیگیریهای بسیار، عازم منطقه مرزی در عراق شد و با سازماندهی در یکانهای رزمی با شور و اشتیاقی مضاعف به ایفای مسئولیتهای خود پرداخت و چند سالی هم در امداد پزشکی عهدهدار مسئولیت بود.
همرزمان مجاهدش و رزمندگان مجروح و بیماری که با او سر و کار داشتند، داستانهای بسیاری از از مهربانیها، دلسوزیها و بنبست شکنیها و ظرفیت بیپایانی که در برخورد با معضلات داشت، نقل میکنند و میگویند در سختترین لحظات، هیچگاه حبیب را آشفته حال ندیدیم و به یاد نداریم که لبخند، حتی برای یک لحظه، چهره دوستداشتنیاش را ترک کرده باشد.
در یک دهه گذشته که حبیب آزاده برای انجام مسئولیتهای انقلابیاش در کارزار سیاسی و بینالمللی به خارج کشور اعزام شده بود، با تمام جان و روانش به سوی خواهران و برادران اشرفیاش پر میکشید و برای رسیدن مجدد به آنها بیقراری میکرد
ارزشهای اشرفی و اخلاص و عشق و از خود گذشتگی «حبیب»، در همه فعالیتها و مناسباتش درخششی چشمگیر و همیشگی داشت. بهنحوی که نه فقط یاران مجاهدش را شیفته او میکرد، بلکه همه آشنایان و حتی شخصیتهای سیاسی و مخاطبان خارجیاش را هم تحت تأثیر قرار میداد، و بهمثابه مشوقی نیرومند برای همبستگی و همراهی در پیشبرد تلاشها و فعالیتها عمل میکرد. بعدازظهر روز سهشنبه 24تیرماه 93، مجاهد خلق حبیبالله آزاده، از مسئولان سیاسی سازمان مجاهدین خلق ایران که بهدنبال یک عمل جراحی مغزی در اردیبهشت سال 90 درحالت کما فرو رفته بود، پس از سه سال استقامت، در کلینیک گلدن هرتز در برلین درگذشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر