گیتیالسادات جوزی سال ۱۳۴۱ در شمیران متولد شد. او یکی از هزاران شهید سرفرازی است که به فاصله کوتاهی پس از ۳۰خرداد۶۰ یعنی در ۲۸شهریور آن سال در زندان اوین به جوخه تیرباران سپرده شد.
از این مجاهد دلیر که هنگام شهادت بیش از ۱۹سال نداشت نامه پرشوری خطاب به مادرش به جای مانده است که رساتر از هر گفته یا کلام دیگری از عشق او به مردم و آزادی آنها و از شور و شوق او به ایستادگی و مقاومت حکایت میکند.
مادر!
ما ایستادهایم بردبار، غرقه به خون و نفس میکشیم
چشم دوخته بر آبی خزر، عطر گل نارنج، دماوند مغرور، الوند سرفراز، آسمان کرمان، مهربانی گرم خوزستان، دشت سبز ترکمن و آرامش کویر
من گیتیالسادات جوزی فرزند احمد دارندهی شناسنامه شماره ۱۱۹ صادره از شمیران با ایمان کامل به توحید و کلیه اصول عقاید ایدئولوژی مترقی و انقلابی اسلام، آخرین شب را برای رسیدن به دیار رفیق اعلی ثانیه بشمارم. پس از عرض سلام که از تک تک یاختههای وجودم نشأت میگیرد از دور همهتان را میبوسم و برای همگی به خصوص مامان خیلی خیلی دلسوز و مهربانم که در همه زندگی بهخاطر وجود خانواده، چون شمعی سوخت و زندگیمان را روشنی و گرما بخشید و بابای ماه و دوستداشتنی که همه هستی و عمر خود را در راه سعادت ما گذاشت و برگ سبز وجودش هنوز تابستان خود را نپیموده به پاییز گراییده است، از خداوند متعال صبر و استقامت میخواهم.
دلم برای همه بچهها از آقامنصور عزیز و ناصرخان شیطان و بلا گرفته تا بقیه بچههای فامیل یکذره شده، مامان جون به همه بگو که من با کمال افتخار و سربلندی در این راه رفتم و با این امید که شاید جان ناچیز من فدیهیی باشد در راه آزادی همه محرومان دنیا، انشاالله روزی که حداقل شما نظارهگر آن جامعه قسط توحیدی باشید. مامان جون توروخدا برای من گریه نکن، هر وقت بخواد اشکت بیاد فکر کن من عذاب میکشم. فقط توروخدا برای یه بار هم که شده بهجای گوش به حرف این و اون، خودت بنشین و فکر کن. میدونی فقط دلم میخواست چون خیلی دلم براتون تنگ شده هم این که از چیزهایی که اینجا دیدم و جنایاتی که شد کسی به عمرش ندیده و نشنیده براتون حرف بزنم تا باورتون بشه. مامان این آیهیی که براتون نوشتم فقط آخرش یادم بود، آقای آشوری (حجت الاسلام) هم جزو ماست، پسر گلزاده غفوری هم هست. آره داشتم میگفتم که آقای آشوری داشت آیه « ولنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرت و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انالله و اناالیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون» را در نماز میخواند، من صبر کردم نمازش تمام شد آن وقت تمام آیه رو برام گفت و معنی کرد. فقط هر وقت ناراحت شدی این آیه رو زمزمه کن، ببین چقدر قشنگه. مامان راستی من هر چیزی که دارم همه رو کمک میکنی به سازمان، به اسی اینها هم سلام میرسونی از دوستهای من هر کس رو که میشناسی از بچههای مدرسه گرفته تا بچههای خوب و صمیمی خوابگاه و هم خودتون خلاصه همه و همه حلالم کنین. مامان جون فقط میخواستم در لحظات آخر برات چیزی نوشته باشم. بهخدا آنقدر از وقتی از خونه آمدم دلم براتون به خصوص شما و بابا تنگ شده که نگو، بهخصوص از وقتی اینجا یهمادر و دختر چهارده ساله را باهم آوردن، یه دختر هم طفلک نه مادر داشت و نه پدر، میگفت شما دلتون واسه مامانتون تنگ نمیشه؟ اون وقت دلم آتیش میگرفت، ولی خوب هر وقت این افکار شرکآلود بهم حمله میکرد، زود سوره ناس را میخوندم و زودی خدا کمکم میکرد. مامان راستی از قول من عزیز را هم ماچش کن، الهی بمیرم واست، خیلی اذیتت کردم، همیشه توروخدا بگذرین از من. از تمام بچهها حلالیت بطلب بهخصوص آذر و احترام، از فاطی هم معذرت بخواه که بالاخره نرسیدم به حرفهایش گوش کنم. یکسری کتاب هم برای آذر خریدهام که بهش بدین. یه ساعت و دویست و خردهیی با یه مقدار بلیط هم پیش اینهاست که میگیری و کمک میکنی به سازمان. خوب دیگه حرفی ندارم، یعنی دیگه وقت ندارم، والا به اندازه چند سال میتونم باهات درددل کنم. فقط از دور همهتونو میبوسم، به امید رسیدن به جامعه بیطبقه توحیدی و از بین بردن هرگونه استثمار.
خدا یار و یاورتان باد
مامان راستی وصیتنامه اصلی لای قرآنه
امضا جوزی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر