مشخصات مجاهد شهید علی اکبر لطیف
محل تولد: تهران
تحصيل: دیپلم
سن: 31
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1367
شرح قسمتی از چگونگی اطلاع از شهادت مجاهد سربدار علی اکبر لطیف از زبان خواهرش مهین لطیف
من مهین لطیف، خواهر مجاهد شهید علیاکبر لطیف که در قتلعام های سال67 بهشهادت رسید هستم، اوایل مرداد سال67 بود که ملاقاتها قطع شد و دیگه به مراجعات خانوادهها هم پاسخی نمیدادند.
دو سه ماه بعد ما دیگه خبری نداشتیم از بچهها و بعد رژیم شروع کرد سری به سری به خانوادهها اطلاع میداد و قتلعامها را اینطوری با اسامی مشخص هر هفته اطلاع میداد به خانوادهها. اطلاع دادنش هم در واقع باز یک نوع شکنجه و عذاب روحی و روانی به خانوادهها بود. پنجشنبه شبها به یکسری خانوادهها مراجعه میکردند و اطلاع میدادند که بیایند به کمیتههای دورافتاده و خارج از شهر. بعد اونها که مراجعه میکردند بهشون خبر شهادت فرزندانشان را میدادند.
به خانواده ما هم مراجعه کردند دو تا پاسدار آمدند در خانه مون و گفتند فردا برویم به کمیته خاوران مراجعه کنیم!؟ روز بعد به کمیته خاوران مراجعه کردیم و اونجا ساعتبندی کرده بودند که خانوادهها با هم مواجه نشوند. اونجا تجمع نشه. برای همین ساعت به ساعت مشخص کرده بودند. فقط هم یک نفر را میگذاشتند بره داخل کمیته که از ما پدرم رفت. اونجا بهش اطلاع دادند و ساک اکبر شهید را بهش تحویل دادند. من بیرون از کمیته توی ماشین منتظر پدرم بودم بعد از یکساعتی که پدرم از داخل کمیته بیرون آمد بنظرم میآمد که بهاندازه چندین سال شکسته شده! آمد بیرون و بدون اینکه حرفی بزنه آمد سوار ماشین شد و حرکت کردیم هیچی نمیگفت با اینکه بغض کرده بود و خیلی ناراحت بود هیچی نمیگفت شاید میترسید که نتونه خودش را کنترل کنه... توی خونه هم وقتی رسیدیم خانواده را جمع کردیم و ساک اکبر شهید را باز کردیم که تویش یک دست لباس بود و یکسری وسایل اولیه و ساعتش که دقیقاً روی تاریخ 17مرداد از کار افتاده بود و ما اینطور فرض گرفتیم که روز 17مرداد بهشهادت رسیده. در کمیته موقع خبر دادن شهادت اکبر به پدرم گفته بودند که هیچ مراسمی نمیگیرید و عکس اکبر را به در و دیوار خونه و جایی نمیزنید اگر این کار را کردید ممکنه که محل دفنش را بهتون بگیم البته هیچ وقت نگفتند و نمیتونستند هم بگند چونکه همه شهدا را در گورهای دسته جمعی دفن کرده بودند و رویش را با لودر صاف کرده بودند و نمیتوانستند محل دفن کسی را بگویند. من یادمه که وقتی خودم داخل زندان بودم سالها قبل، یکبار لاجوردی به داخل بند آمده بود و به ما زندانیها گفت به امید روزی هستم که داخل بند بیایم و همهتون را به رگبار ببندیم. یعنی میخوام بگم که این موضوع و این قتلعامها و کشتار و فاجعه از خیلی وقت پیش برنامهریزی شده بود و در برنامه رژیم بود که دست آخر هم همین کار را کردند.
#قتل_عام #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #حقوق_بشر #مریم_رجوی #تهران #تبریز #خوزستان #شیراز #اهواز #tehran #مقاومت #مجاهدین #iran
با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر