۱۳۹۷ آذر ۲۸, چهارشنبه

درگذشت قهرمان خلق، مجاهد وارسته و پاکباز محمد سیدی کاشانی


مجاهد خلق محمد سیدی کاشانی، در پنجاه و چهارمین سال مجاهدت بی‌امان در راه خدا و خلق و در مسیر آزادی میهن، صبح روز ۲۸آذر۹۷ در بیمارستان در آلبانی، به سوی رفیق اعلی پرکشید و به بنیانگذاران و یاران شهید و صدیقش پیوست، و رستگار و جاودانه شد.

او در سال ۱۳۴۴، در نخستین روز بعد از بنیانگذاری سازمان، در ارتباط با حنیف کبیر به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. در سال ۱۳۴۹ برای گذراندن دورهٔ آموزشهای نظامی به نزد فدائیان فلسطینی در اردن پایگاه شهید حسن سلامه رفت.


از سال ۱۳۵۰تا ۱۳۵۷ به مدت ۷سال ونیم در زندانهای شاه به‌سر برد و در ۳۰دی ۱۳۵۷ همراه با آخرین دسته زندانیان سیاسی آزاد شد.

او در مهر ۱۳۵۰ فرماندهی دو رشته عملیات علیه دیکتاتوری شاه را که همزمان با جشنهای منحوس ملوکانه بود برعهده داشت. این عملیات در واکنش به دستگیریها و شکنجه مجاهدین، نخستین عملیات آنها پس از یورش ساواک و دستگیریهای گسترده شهریور ۱۳۵۰ بود.

محمد سیدی کاشانی که یارانش او را «بابا» خطاب می‌کردند در این عملیات هدف گلوله‌های مأموران شاه قرار گرفت و بخشی از ریه خود را از دست داد. ریه دیگر در عملیات کبیر فروغ جاویدان مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بخشهایی از آن برداشته شد. از این رو قهرمان پاکباز خلق طی سالیان از نارساییهای ریوی رنج می‌برد.

او بعد از انقلاب ضدسلطنتی مسئولیت گروه ترانه سرود سازمان مجاهدین خلق ایران را به عهده داشت و سروده‌ها با همت و مدیریت او تولید شده است. او در کتاب «سمفونی مقاومت» در اسفند ۱۳۹۶ خاطرات خود در این باره را بازگو کرد.


« زخون» نخستین سرود مجاهدین اثر و تنظیم محمد سیدی کاشانی است:
زخون ما که شد روان به‌راه حق
جوانه های انقلاب جان گرفت
شراره‌ها ز انتقام توده‌ها
به‌خرمن وجود دشمنان گرفت

محمد سیدی کاشانی با بیش از ۵۳سال سابقه مبارزه حرفه‌یی و تشکیلاتی، متولد ۱۳۲۱ در تهران، فوق‌لیسانس فیزیک از دانشگاه تهران و کارشناس توسعه و تحقیقات در شرکت ملی نفت بود.

او قبل از تأسیس سازمان مجاهدین با نهضت آزادی کار می‌کرد اما پس از دستگیری سران نهضت آزادی و تعطیل آن، به شهید بنیانگذار محمد حنیف روی آورد که می‌گفت عصر رفرمیسم و اصلاح‌طلبی (حتی از نوع حقیقی آن که با شیادیهای اصلاح‌طلبانه سراپا متفاوت است) پایان یافته و روزگار مبارزه انقلابی و حرفه‌یی و مسلحانه با استبداد دست‌نشانده سلطنتی فرا رسیده است.

حنیف همچنین تأکید می‌کرد باید زنگار ضخیم برداشتهای ارتجاعی را از چهره درخشان اسلام زدود و این تنها در جریان عمل و مبارزه انقلابی امکانپذیر است.

محمد سیدی کاشانی در مورد روزهای پیوستنش به حنیف نوشته است:
«پس از سرکوب خونین تظاهرات مردم تهران در ۱۵خرداد۴۲ و دستگیری سران نهضت و سایر مبارزین، ما به فعالیت مخفی روی آوردیم و من به‌دنبال حرکتهای مسلحانه بودم تا این‌که مسئولم... خبر داد که یک جریان مخفی نوین و مسلح از دل نهضت متولد شده است.
من در سرقرار برای اولین بار با محمدآقا حنیف‌نژاد آشنا شدم. صحبتهای سهمگین محمد آقا و به‌خصوص جملهٴ «چیه این زندگی؟» تکانم داد و فهمیدم جریان جدید، جریانی به کلی متفاوت از نهضت و جدی و فداکار و هدفش سرنگونی رژیم شاه است. خیلی خوشحال شدم. به‌رغم این‌که با همه چیز خداحافظی کردم، دوستان و رفقای قدیمی را رها کردم و از ازدواج چشم پوشیدم، با این حال خیلی شاد و سرحال بودم. تا ۶ماه،‌ مسئولم حنیف کبیر بود. کلاس، ما مرکب بود از شهید ناصر صادق، شهید دکتر طباطبایی... و من.


حنیف کلاس را با تفسیر آیات انتخاب شده‌یی از قرآن آغاز می‌کرد، سورهٴ توبه، سورهٴ محمد، سورهٴ صف. آیاتی درباره ضرورت مبارزه مسلحانه و انقلاب و پاکیزگی فردی و اجتماعی حاصل از آن و سپس وارد مباحث امنیتی و سیاسی می‌شد».

محمد سپس تحت مسئولیت شهید بنیانگذار اصغر بدیع زادگان قرار گرفت و در سال ۱۳۴۹ برای کسب آموزشهای نظامی از الفتح (جنبش آزادیبخش فلسطین) همراه با اصغر و رضا رضایی و مسعود رجوی و محمد بازرگانی به پایگاه شهید حسن سلامه در اردن رفت.

قهرمان خلق، محمد سیدی کاشانی خودش در این باره نوشته است:
«در اواسط ۴۸ توسط حنیف بزرگ تحت آموزشهای ویژه‌یی قرار گرفتم تا برای سفر به فلسطین و آشنایی با الفتح و اخذ آموزشهای نظامی آماده شوم. در این کلاس شهید محمود شامخی... شرکت داشتند. این مباحث تا اواسط ۴۹ ادامه یافت. همزمان با آن درسهایی از مباحث سیاسی از شهید بنیانگذار سعید محسن گرفتم. با سعید اول بار در یکی از برنامه‌های کوهنوردی آشنا شدم. برخوردهای گرم و گیرا و آموزنده و روحیه شاد و شوخ سعید، آدم را بی‌اختیار جذب می‌کرد، با شهدا رضا رضایی و محمد بازرگانی نیز در همان برنامه آشنا شدم. در ۲۸مرداد۴۹، عازم فلسطین شدم و در پایگاهی به نام شهید حسن سلامه، در نزدیکی عمان، به برادرانی که از قبل رفته و راه را باز کرده بودند، پیوستم. برادر مسعود را اول بار آن جا دیدم. برادران دیگر اصغر بدیع زادگان، رضا رضایی، محمد بازرگانی، رسول مشکین فام... هم بودند.

آموزشها: نحوه ساخت و کاربرد و قدرت تخریبی مواد منفجره، تیراندازی با انواع سلاحهای سبک غربی و شرقی و آموزش رزم انفرادی بود. پس از ۳-۲هفته درگیریهای مقدماتی سپتامبر سیاه ۱۹۷۰ شروع شد و... پس از یک هفته به بیروت منتقل شدیم. پس از خروج ما تمام رزمندگان فلسطینی آن پایگاه در جریان جنگ به‌شهادت رسیدند. در اوایل زمستان ۴۹، آموزشهای جدیدی که بیشتر حول رزم انفرادی بود در یک پایگاه نیمه مخفی در شمال لبنان به نام «نهرالبارد» شروع شد که دو ماه طول کشید. در این آموزشها، شهدا سردار خلق موسی خیابانی و محمود شامخی و نبی معظمی نیز شرکت داشتند. سپس با لو رفتن پایگاهمان به داخل خاک سوریه رفتیم و در پایگاه طرطوس آموزشها را ادامه دادیم. به آنها کاراته و جودو و بکس نیز افزوده شد. ما در مراسم شامگاه پایگاه شرکت می‌کردیم. آن زمان سرودهای فلسطینی خیلی رایج بودند و ما تمام آنها را می‌خواندیم».

محمد قهرمان در اوایل سال ۱۳۵۰ مخفیانه به ایران بازگشت. او پس از ضربه ساواک به سازمان مجاهدین در اول شهریور ۱۳۵۰ فرماندهی عملیات بزرگ برای آزاد کردن رهبران و اعضای بازداشت شده سازمان را به‌عهده داشت. این طرح که بعداً مسئولیت اجرای آن را بنیانگذاران سازمان به تمام و کمال به عهده گرفتند تا اعضای شرکت کننده از مجازات مصون بمانند، به‌خاطر اهمال یکی از شرکت‌کنندگان ـ که بعدها به جریان راست ارتجاعی و خمینی پیوست ـ موفق نبود.

در آستانه جشنهای منحوس ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی در مهر ۱۳۵۰ وی در عملیات بزرگ انفجار دکل برق رسانی به تهران در رابطه با همین جشنها شرکت داشت.


هدف از این اقدام، برهم زدن جشنها و رساندن فریاد حق‌طلبانه خلق ستمدیدهٴ ایران بگوش جهانیان بود؛ اما تیم عملیاتی هنگام ورود به منطقه عملیات مورد محاصره و حمله نیروهای نظامی دشمن قرار گرفت که از قبل در منطقه مستقر شده بودند. محمد و همرزمانش در درگیری با نیروهای دشمن دستگیر شدند. هنگام انتقال آنها به خودروی ساواک یکی از مجاهدین فرصت را مغتنم شمرد و به یکی از مأموران مسلسل به دست حمله کرد تا سلاح او را بگیرد. در این هنگام مأموران رگبار گشودند و مجاهدین از جمله محمد سیدی کاشانی به‌شدت مجروح و به بیمارستان منتقل شدند. در بیمارستان قسمتی از ریه محمد که آسیب دیده بود برداشته شد و سپس در حالیکه هنوز جراحاتش خوب نشده بود به زندان اوین منتقل و تحت شکنجه قرار گرفت.

متعاقباً محمد سیدی کاشانی در بیدادگاه نظامی شاه محاکمه شد. او در این بی‌دادگاه از ایدئولوژی و خط مشی انقلابی سازمان مجاهدین دفاع کرد و رژیم شاه را به‌خاطر جنایاتی که علیه خلق ستمدیده ایران مرتکب شده بود به محاکمه کشید.
او در این بیدادگاه به دو بار اعدام محکوم شد؛ اما رژیم شاه پس از اعدام اعضای مرکزیت در چهارم خرداد، از اعدام سایر محکومین از جمله محمد سیدی کاشانی صرفنظر کرد و آنها را با یک درجه تخفیف مستوجب حبس ابد نمود.


مجاهد سرفراز محمد سیدی کاشانی در ۷سال و اندی اسارت در زندانهای شاه به‌رغم جراحات ناشی از تیرخوردگی و عوارض جسمی شدید آن، با روحیه‌یی پرشور و انقلابی کارهای ترانه سرود مجاهدین را هم که از سلول اوین آغاز کرده بود ادامه می‌داد.
وی سرانجام در ۳۰دی ۱۳۵۷ در شمار آخرین گروه زندانیان سیاسی به دست توانای خلق آزاد شد و مرحله تازه‌یی از فعالیتهای حرفه‌یی و تشکیلاتی خود را آغاز کرد.


او در مورد این دوران از زندگی خودش نوشته است:
« سرانجام در ۳۰دی۵۷ به همت خلق قهرمان ایران به همراه برادر مسعود و سردار و شهید اشرف رجوی و سایر برادران آزاد شدم. پس از پیروزی انقلاب به‌عنوان یک نماینده و سخنگوی سازمان مسئولیتهایی داشتم. اما مسئولیت اصلیم بازسازی سرودها و ترانه‌های ساخته شده و تولید سرودهای جدید بود. این مسئولیت به سابقهٔ کارهای فرهنگی و هنری که در زندانها داشتم به من سپرده شد. ما در زندان اکثر هفته‌ها شب شعر داشتیم و سرودها را به بچه‌ها یاد می‌دادیم.
ضمنا در این سالها آهنگ سرودهای خون – میهن شهیدان و کارگر را ساخته بودم.
در انتخابات مجلس در سال ۵۸ یکی از کاندیداهای سازمان بودم. پس از سی خرداد مخفی شدم و در دوم مهر ۶۰ مخفیانه به خارج اعزام گردیدم و به برادر و سایر برادرانم پیوستم. طی سالهای ۶۰ تا ۶۵ کار اصلیم تولید سرودها و ترانه‌ها و سروده‌ها بود. در واقع مسئولیت همآهنگ سازی محتوایی آنها با آرمانهای سازمان و همآهنگ نمودن دست‌اندرکاران آنها یعنی شاعر – آهنگساز و اجرا کننده با من بود. مجموعهٴ این قطعات در ۱۰ نوار تدریجاً منتشر گشت و از رادیو و تلویزیون به سمع و نظر خلق قهرمان ایران رسید.
در نوروز ۶۶ به عراق رفتم و مسئولیتهای دیگری گرفتم. در مرداد ۶۷ در عملیات فروغ جاویدان شرکت کردم و مجروح شدم».

انقلاب مریم رهایی در داخل سازمان مجاهدین خلق ایران، آغاز دوران تازه‌یی در زندگی انقلابی مجاهد قهرمان محمد سیدی کاشانی بود. او با قلم پرشورش نوشته است:
« بخش دوم (زندگیم) که از نظر ایدئولوژیک، نقطه اوج منحنی حیاتم را شامل می‌گردد، بحثی است که انوار انقلاب عظیم ایدئولوژیک، گرم و جوشانم کرده است. از آن جا که تازه در آغاز این مرحله هستم یک جمله‌اش را می‌گویم و می‌گذرم: با عضویت در سازمان مجاهدین من افتخار مجاهدت و فدا در راه خدا و خلق و آزادی میهن از چنگال ستم و استثمار و غارت شاه و شیخ یافتم و با شرکت در انقلاب ایدئولوژیک اما، من آجری کوچک از بنایی عظیم هستم. بنایی آسمان سا که برای رهایی زنان ایران و جهان از تبعیض و ستم جنسی و رنج و حرمان به‌پاگشته است.
سلام بر مسعود – درود بر مریم
سرنگون باد رژیم ضدبشری خمینی
هر چه فروزانتر باد خورشید انقلاب ایدئولوژیک
محمد سیدی
۷۳/۱۲/۱»


مجاهد پرافتخار، محمد سیدی کاشانی سالهای پایداری پرشکوه را به مدت ۱۴سال در اشرف و لیبرتی سپری کرد و در سال ۱۳۹۵ در جریان هجرت بزرگ به آلبانی منتقل شد.

روح شورشگر و پیوند عمیق او با انقلاب رهایی بخش مریم رهایی در دست نوشته‌هایی که تحت عنوان نقشه‌مسیر یا تجدید عهد و میثاق از او باقی مانده موج می‌زند.


او در نقشه مسیر سال۱۳۹۷ نوشته است:
« در روز شهادت مولای تاریخی‌مان علی بن ابیطالب (ع) هستم و نقشه مسیرم در سال۹۷ را می‌نویسم. رهبر و امامی که حاضر بود تمامی جهانی را که تحت اختیارش بود،‌بدهد، ولی به یک مورچه ستم نکند. ما مجاهدین تحت رهبری برادر مسعود و خواهر مریم، افتخار می‌کنیم پیروان چنین امامی هستیم؛ پاک‌ترین، شجاع‌ترین و رادیکالترین رهبر تاریخ جهان؛ دشمن ستمگران و یار ستمدیدگان.

سخنانی که از مسعود شنیده‌ایم نشان می‌دهند او علی زمان ماست. سخنانی که نشان دادند،‌ انقلاب ایدئولوژیک مظلوم واقع شده است. ما مجاهدین در این ۲۹سال، آن‌چه پرداخته‌ایم، خود یک دریافت بسیار بزرگ است. وارد انقلاب ایدئولوژیک شده‌ایم تا بتوانیم ریشه ستمگرترین حکومت حاکم بر مردم ایران را از بن برافکنیم و به پیروزی محتوم دست‌یابیم؛ تا خمینی تکرار نشود. پس ما در جریان این ۲۹سال تماماً دریافت کرده‌ایم و چیزی پرداخت نکرده‌ایم».

قهرمان خلق در سال ۱۳۹۵ در جریان هجرت بزرگ و انتقال از لیبرتی در عراق به آلبانی، پس از ورود به آلبانی نوشت:
«من با تمام وجود و افتخار تمام، عضوی کوچک خواهم بود از تشکیلات نوین مجاهدین که با زحمات شبانه روزی خواهر مریم و برادر و خواهر زهرا در حال ترفیع بسوی قلل اعلای ایدئولوژیک و تشکیلاتی است. من متعهد می‌شوم که بر اساس... تعهد صد برابر، پیش بتازم».


همچنین در آبان ۱۳۹۳ تحت محاصره و انواع فشارها و حملات در لیبرتی نوشت:
با پایداری پرشکوه در برابر حملات مستمر نظامی و سیاسی و با لجن‌پراکنی و جنگ روانی از جانب دشمن ضدبشر، علیه سازمان در عراق و خارج عراق. مجاهدین همه خطرها، محاصره ضدانسانی و زندان سازی از لیبرتی در سرزمین امام حسین و در رکاب او به‌جان خریدند. مجاهدین به عهد خود با پیشوای آرمانی و فرمانده تاریخی خود، سرور شهیدان و آزادگان، وفا کردند.

آنچه مجاهدین کردند برای آزادی خلق و میهن خود بود و با ریسمان نجات انقلاب ایدئولوژیک درونی و پرچمداری خواهر مریم امکانپذیر شد که در مرحله جدید با پرچم فروغ و هزار اشرف به تشکیل شورای مرکزی سازمان بالغ شده و تمامی ساختار مجاهدین و ارتش آزادی را در می‌نوردد..........

جواب من به اتمام‌ حجت پرچم فروغ و ابلاغیه ترک لیبرتی این است:
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه. فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا. من مجاهد خلق بوده‌ام. هستم و خواهم بود. همان‌طور که بارها نوشته و گفته‌ام به‌عنوان یک عضو ناچیز سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران تا آخرین لحظه حیات دست از دامان سازمان و رهبری آن و مبارزه با رژیم پلید و ستمگر و ضدبشر آخوندی برنخواهم داشت.

من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
به‌ویژه در شرایط فعلی که جهان به پیش‌بینیهای رهبر مقاومت درباره این رژیم و بنیادگرایی نزدیک می‌شود و می‌بیند چگونه به تهدید اصلی منطقه و جهان تبدیل شده،گروه‌های وحشی بنیادگرا و تروریست هم‌چون داعش را خلق می‌کند و مورد حمایت قرار می‌دهد.
سازمان با تشکیل شورای مرکزی متشکل از زنان مجاهد ذیصلاح، بیش‌ از‌ پیش نشان داد که تنها آنتی‌تز بنیادگرایی و تروریزم و تنها سازمانی است که می‌تواند منطقه و جهان را از شر رژیم و گروههایی هم‌چون داعش رهایی بخشد.
مرگ بر اصل ولایت فقیه درود بر رجوی - سلام بر خلق سلام بر آزادی
نوکر خلق محروم ایران
سید محمد سیدی کاشانی -۱۱آبان ۱۳۹۳


محمد سیدی کاشانی –۲۸تیر ۹۳:
امشب شب شهادت مولایمان علی است. در همین ساعتها بود که یار به یاران و عاشق به معشوق رسید و چه سعادتی است. در این لحظات بی‌نظیر و تاریخی،‌این کلمات را روی کاغذ آوردن و بخدا و خلق متعهد شدن. تعهد برای پایداری بر سر پیمان خون و نفس تا آخرین لحظه و تا آخرین قطره خون. رنجها و خونهای سالیان میوه و بر داده ستمگران نابود می‌شوند و ستمدیدگان از زنجیرهای گران آزاد می گردند و بالا می‌روند. لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله.

به مصداق «آن یکی برخاست می‌شد مست مست پای کوبان بر سر آتش نشست » از این پس با دشمنی که احمقانه پا به حریم مجاهدین بگذارد چون یاران امام حسین (ع) تهاجم کنم. این عهد را در پیشگاه نباء عظیم و راز گشوده انسانیت که جز این نیست که «می‌توان و باید آزاد و رها شد»سیمانی می‌کنم. به امید روزی که به این عهد وفا کنم و به امید لحظه‌ای که در رکاب مسعود و مریم پا برخاک ستمدیده میهنمان بگذاریم.
سید محمد سیدی کاشانی -۲۸تیر ۱۳۹۳


محمد سیدی کاشانی - ۳۰مرداد ۹۱:
ما مجاهدین تصمیم گرفته‌ایم بر اساس اصل طلایی کس نخارد، آن‌قدر بر مواضع حق خود پای بفشاریم تا به تمامی حقوق خود دست‌یابیم.

همچنین از این کانون، شعله‌های جنگ صد برابر را از هر طرف بر پیکر هزار شکاف آخوندی بیفکنیم و هر روز آن‌را به پرتگاه نابودیش نزدیکتر کنیم.
این امر بزرگ تاریخی ممکن نیست مگر تحت رهبری برادر مسعود و خواهر مریم راهبران پاکبازمان.
مردم ایران و اشرف‌نشانان در داخل و در سراسر جهان نیز فقط از این طریق می‌توانند خود و میهن محبوبمان را از شر آخوندها و پاسداران جلاد و فاسد و غارتگر آزاد کنند.
با این رژیم و مزدوران و حامیانش باید با تمام قوا با گذشت از خود و دوست داشتنی‌های خود، جنگ لحظه به لحظه را پیش برد، تا سوار بر اسب سفید پیروزی، خاک سرخ میهن را در نوردید و ایرانی سبز از نو ساخت.
سید محمد سیدی کاشانی، لیبرتی


با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر