در آستانه سالگرد ۱۹بهمن ۱۳۶۰ احساس نیاز میکنم که درباره یار دبستانی و برادر عزیز و همرزم مجاهدم محمد معینی چند خط بنویسم. یکی از فرماندهان بینام و نشان حماسه ۱۹بهمن ۱۳۶۰ که در زمره یاران اشرف و موسی در عاشورای مجاهدین به خاک افتاد. کسی که شخصیت والای انقلابیش ناشناخته باقی مانده است. هر چه در سالهای گذشته تلاش کردیم که عکسی از او در داخل کشور بهدست بیاوریم، متأسفانه امکانپذیر نشد. چون او که در حفاظت سازمان بود همه عکسهایش را در خانه و خانواده از بین برده بود، تا بتواند بهبهترین شکل مسئولیت حفاظتیاش را انجام دهد.
محمد الگویی از همه ویژگیهای انقلابی و انسانی بود، مجاهدی مسئول و جدی، فداکار و مهربان، آگاه و باهوش، از بهترین شاگردان در درس و ورزش بود، بهطوریکه همه اطرافیانش در خانواده و دبیرستان و محله را تحت تاثیر قرار میداد.
خاطراتش بهسرعت از ذهنم میگذرد، از هفت سالگی در کلاس اول که با هم در یک کلاس به دبستان وارد شدیم تا بهار ۱۳۴۹ در کلاس ششم دبستان که با هم روی میلههای کنار تور بسکتبال حیاط مدرسه علوی (همان محلی که خمینی دیو جماران بعد از برگشت به ایران مدتی در آنجا ساکن بود) نشستیم و محمد از من خواست که راجع به یک موضوع مهم خصوصی صحبت کنیم و با جدیت گفت که میدانی این شاه ظالم است و باید برای نجات مردم از ظلم کاری کرد... این صحبت کوتاه از اولین جملاتی بود که بین ما رد و بدل شد و مسیر آینده زندگی هر دوی ما را رقم زد.
تا اولین روزهای عید ۱۳۵۰ که در کلاس اول دبیرستان از تعطیلات نوروزی به مدرسه برگشته بودیم و محمد با هیجان گفت هیچ میدانی که در کشور ما هم مبارزه مسلحانه انقلابی برای آزادی شروع شده است و سپس ظهر با هم از دبیرستان با طرحی خارج شده و بدو رو در پل چوبی سوار اتوبوس دو طبقه شدیم تا چهره شهدای سرفراز فدایی را که در اسفند ۱۳۴۹ تیرباران شده بودند و باقیمانده عکسهای آنها در طبقه دوم اتوبوس وجود داشت را ببینم. احساس افتخار پرشکوهی از دیدن آن سروهای ایستاده در برابر دیکتاتوری شاه بهما دست داد که در قلبم، برای همیشه حیاتم، هک شده است.
مهر ۱۳۵۴ در کلاس ششم دبیرستان خبر دردناک ضربه اپورتونیستی به سازمان مجاهدین خلق و انتشار بیانیه اپورتونیستهای چپنما که محمد از برادر بزرگترش در دانشکده فنی تهران میگرفت، به ما رسید. در آن زمان محمد گفت بهخاطر دستگیری عدهای از دوستان در اثر ضربه اپورتونیستی باید آمادگی برای دستگیری را داشته باشم و تاکتیکهای مختلفی برای فریب مأموران ساواک را به من یاد داد که چند ماه بعد در روز دستگیریم برای فریب مأموران مؤثر واقع شد.
از خاطرات همان مقطع ضربه اپورتونیستی بیاد دارم که علی خامنهای ولیفقیه جنایتکار خامنهای برای روضه خانی در ماه رمضان از مشهد به تهران به خانه پدر محمد معینی در خیابان ایران میآمد و پدر محمد هم به این روضهخوان پول ناچیزی میداد. آن زمان خامنهای برای اینکه خودش را مترقی و هوادار مجاهدین نشان بدهد برخلاف سایر آخوندها همراه با روضهخوانی به تفسیر نهجالبلاغه میپرداخت. بعد از انقلاب ضدسلطنتی، خمینی و خامنهای که روی خون همان مجاهدین پاکباز به قدرت رسیده بودند، دست به کشتار آنها از جمله مجاهد قهرمان محمد معینی زدند.
عید سال ۱۳۵۶ بعد از آزادی از زندان، محمد بدون اطلاع و سرزده، اولین کسی بود که برای دیدارم به درب خانه آمد. وقتی به او گفتم که باید احتیاط میکردی، چون ممکن است تحت مراقبت ساواک باشم، دیدم آنقدر بیتاب و مشتاق دیدار مجدد بود که اصلاً جایی برای این حرفها باقی نگذاشت.
در سال ۱۳۵۷ تیم مشترکی با محمد و برادر دیگری در هواداری از سازمان مجاهدین خلق تشکیل دادیم. بعدازظهر ۳۰دی ۱۳۵۷ محمد تماس گرفت و گفت بعدازظهر جلوی زندان قصر باش. در آنجا برای اولین بار شاهد بودم که هواداران و اعضای مجاهدین که سالها مخفی بوده و یکی از آنها را نمیشد پیدا کرد، دست در دست هم برای آزادی برادر مسعود و سردار موسی و سایر مجاهدین دربند از شادی میرقصیدند.
شب ۲۱بهمن در خانه محمد سقوط کلانتریها بهدست مردم را از شبکه بیسیم شهربانی دنبال کردیم و صبح ۲۲بهمن در تسخیر زندان کمیته مشترک شهربانی توسط مردم حضور داشتیم.
ظهر روز ۲۲بهمن ۱۳۵۷ هر دو بعد از سالها مخفیکاری بهطور علنی به تشکیلات سازمان مجاهدین خلق ایران در دانشکده علوم دانشگاه تهران وصل شده و وارد تشکیلات سازمان محبوبمان شدیم.
طی سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ محمد معینی در تشکیلات سازمان بهسرعت تبدیل به یک فرمانده نظامی و حفاظتی ذیصلاح و زبده با نام فرمانده افشین شد، بهطوریکه همه مسئولان حفاظتی و امنیتی آن مقطع سازمان از وی با تحسین و تقدیر بینظیری یاد کرده و از اینکه تحت فرماندهی و مسئولیت وی بودهاند به بزرگی یاد میکردند.
از مسئولان حفاظتی سازمان هم در سالهای بعد از ۱۳۶۰ شنیدم که وی در مسئولیت حفاظت سردار خیابانی و شهید اشرف با جسارت و دلیری بسیار و با نثار خون پاکش در ۱۹بهمن، آخرین مأموریت خودش را در اوج سرفرازی به سرانجام رسانده و مرا برای همیشه در داغ حسرت دیدار مجددش باقی گذاشت.
و امروز جوشش خون او و یاران مجاهدش را در شورش قیامآفرینان آبان و دیماه ۹۸ میبینم. قیامی در راستای سرنگونی وحشیترین و عقب ماندهترین دیکتاتوریهای تاریخ. شورشی که امروز با کانونهای شورشی که برادرم محمد و یارانش در اوج وفاداری به برادر مسعود و با فدای بیکران، طلایهدارانش بودند.
طی ۳۸سال که از شهادت او در رکاب اشرف رجوی سمبل زن انقلابی مجاهد و سردار خیابانی میگذرد، همواره یاد ارزشهای محمد معینی در میدان مجاهدت یاری رسانم بوده است، در سالروز ۱۹بهمن یکبار دیگر با اشرف و موسی و دیگر یارا نشان در عاشورای مجاهدین، برای پیمودن مسیر تا آخرین نفس و آخرین قطره خون تجدید پیمان میکنم تا آرمان و راه آنها برای آزادی مردم ایران را محقق کنیم.
مجید حریری – ۱۸بهمن ۱۳۹۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر