مشخصات مجاهد شهید علیرضا عزیزی شرق
محل تولد: تهران
تحصیلات: ديپلم
سن: 21
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1362
زندگی نامه مجاهد شهید علیرضا عزیزی شرق
علی رضا عزیزیشرق، قبل از قیام 57با سازمان آشنا شد .بهدلیل اینکه برادرش کاظم،سازمان را میشناخت و در زمان شاه 2سال زندانی سیاسی بود. و قبل از انقلاب در کلاس عربی که کاظم گذاشته بود شرکت داشت همچنین برای تبلیغ علیه رژیم شاه تراکت پخش میکرد و شعارنویسی میکرد و یا اینکه به کوه همراه با کاظم و دوستان کاظم میرفت.
روزی که آخرین زندانیان سیاسی از جمله برادر مسعود از زندان آزاد شد علیرضا همراه با کاظم جلو زندان قصر بودند. و از آنجا به کانون وکلا رفته و صبح هم همراه با آنها به خانه رضاییها رفتند.
در هنگام تصرف نیروی هوایی همراه با کاظم و پدرش درآنجا حضور داشت و سلاح به غنیمت گرفته بود.
در همه تظاهراتها علیه شاه شرکت داشت. در 22بهمن قیام ضدسلطنتی بسیار خوشحال بود.
علیرضا شوخ طبع و همیشه شاداب بود و وقتی که او در خانه بود همیشه پر سر و صدا بود وقتی که او خانه نبود خانه در سکوت بود.
بعد از انقلاب علی رضا تمام مدت دنبال سازمان بود و در قسمت دانش آموزی شرق تهران مشغول فعالیتهای تبلیغی سیاسی سازمان بود.
درسخنرانیهای مسئولان سازمان در دانشگاههای مختلف و در کلاسهای تبیین جهان برادر مسعود شرکت داشت.
یک بار سوار موتور بود که پاسداران به او میزنند و در واقع شکل تصادف داده میشود در این تصادف ساختگی علی رضا از ناحیه سر و دست مجروح میشود که مردم او را به بیمارستان میبرند. بعد که ما خبردار میشویم کاظم او را به امداد طباطبایی سازمان مجاهدین میبرد که در آنجا چند روز بستری ودرمان میشود.
موتور را هم پاسداران مصادره میکنند و هر چه تلاش کردیم اصلاً معلوم نشد چه شده است.
بعد از اینکه سازمان وارد مرحله فاز نظامی میشود علیرضا به همراه کاظم خانه را ترک میکنند و یک اتاق اجاره میکنند و مادرم کمک میکند که وسایل اتاق را برایشان تهیه کند.
قرار بود که به منطقه برای وصل به سازمان بروند که مادرم از بانک وام میگیرد و به آنها میدهد.
یک روز در ماه مرداد علیرضا سر قرار دستگیر میشود و کاظم که در اتاق منتظراو بوده یک دفعه پاسداران به خانه هجوم آورده و کاظم را هم دستگیر میکنند.
علیرضا تا مرداد 1362 در زندان گوهردشت بود و در 5مرداد توسط دژخیمان خمینی جلاد اعدام میشود.
یکبار که مادرم برای ملاقات علیرضا به زندان میرود میبییند تمام دندانهای جلو شکسته بود میگوید چه شده که علیرضا میگوید چیزی نیست فوتبال بازی کردم یعنی میخواسته اینطوری بگوید که مادرم ناراحت نشود. در حالی که توپ فوتبال شده بود در دست جلادان
در مرداد مادرم برای ملاقات میرود دژخیمان میگویند اینجا نیست و مادرم که تجربه کاظم را داشت یکراست به بهشت زهرا رفته و از مسؤل آنجا پیگیری می کند. مادرم میگوید که از زندان به او گفتهاند اینجاست.
فردای آن روز مادرم و پدرم و همسر خواهرم میروند که آن آدرسی که آنها دادهاند میشکافند و جسد را میبینند که یک گلوله به گلویش خورده بوده یکی هم بهصورتش و این صحنه را که میبیینند مطمئن میشوند که خود علیرضا است نشانی میگذارند و بعد به خانه میآیند.
هیچکس نمیتواند این لحظه دردناک را به تصویر بکشد یا بیان کند رنجی که این مادر کشیده است.
باشد که روز انتقام از این آخوندهای دجال ضدبشر فرا برسد.
مریم رجوی: خونهای مجاهدین و مبارزین آرمانخواه، هرگز از جوشش بازنمیماند و در تمام این سالیان، روح عصیان و اعتراض جامعه ایران در پیکار با رژیم ولایت فقیه بوده است.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
مسعود رجوی - پیام به مقاومت و ایستادگی از زندانهای شاه خائن: سوگند خورده ائیم تا پیروزی
پاسخحذفچگونه طومار دیکتاتوریها در هم پیچیده میشود؟
https://massoud-rajavi-biography-life.blogspot.com/2018/10/blog-post.html