مشخصات مجاهد شهید حمید محمدی
محل تولد: تهران
تحصیلات: متوسطه
سن: 18
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1360
اينجا اوينه! جايي كه شقاوت پشت ديوارهاي قطور و جداكننده اش زاده شده! قلعه گاهي كه خميني و نظامش آن را سياه و سرد خواستند و كردند؛ با حصاري با ميله هاي بيجان و خاكستري، لبريز از روايت شكنجه و اعدام . اما خروش ايستادگي و تسليم ناپذيري بيداران اين سرزمين! اينجا رو منزلگاهِ ايستادگان و جانفشانان در راه آزادي كرد! اينجا اوينه. آوردگاهي براي آزاديخواهان! از دهة50 و دهة خونين 60 تا به امروز!
انفرادي، اتاقي 2 در 2 با زميني سيماني. همة وسايل عبارتند از يك بطري آب، يك تخته پتوي كثيف. همين و ديگه هيچ. در گوشة بالايي ديوار دايره يي سياهرنگ به اسم هواكش و سكوتي مرگبار. براي درافتادن با هجوم بي امان ديوارهاي سلول و خاموشيِ سكوت، يكي از كارهام خوندن كنده كاريهاي روي ديواره. جملات و اشعار مختلف از نويد و اميد تا مقاومت و سخن نگفتن… وارطان سخن نگفت! يك دم در اين ظلام بدرخشيد و جست و رفت… هر كه در اين بزم مقرّبتر است، جام بلا بيشترش ميدهند… ديوار رو از پايين به بالا كَندوكاو ميكنم تا به سياهي هواكش ميرسم. كنجكاوانه دستم رو داخل هواكش ميبرم. دستم به چيزي ميخوره. يك كاغذه. با احتياط بيرون ميكشم. در انفرادي چيزي رو كشف كردم. با ولع شروع به خوندن جملات ميكنم. سندي متعلق به دهة خونين شصت… بسم الله الرحمن الرحيم/ من المومنين رجال صدقوا ما…
وصيتنامة مجاهد شهيد حميد محمّدي
بسم الله الرحمن الرحيم/ من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوالله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا. ما از همان روز اول كه در اين راه گام برداشتيم آگاهانه ميدانستيم كه سر انجام راهمان خون است و شهادت. بله از همان روزهايي كه در دستمان نشريه گرفتيم و بر سر چهارراهها ايستاديم تا وقتي كه سلاح بر دست با دشمنان خدا وخلق جنگيديم اين چنين روزهايي را پيش بيني ميكرديم. چراكه ميدانستيم براي پيروزي انقلاب بايستي خون داد. بايد كتاب انقلاب را با خون نوشت.
به ياد آنان كه كتاب انقلاب را با خون خود نوشتند! وصيتنامة مجاهد شهيد حميد محمدي كه در هواكش يكي از سلولهاي اوين توسط يك زنداني پيدا شد. سندي ديگر از مقاومت بيامان در برابر استبداد مذهبي!
با خود فكر ميكند بهار انقلاب وقتي از راه رسيد همه فكر ميكردند ديگه زندان و زنجير براي هميشه به افسانه ها پيوستند. همه فكر ميكردند كه از سلول و سياهچال جز خاطره اي گنگ و كمرنگ چيزي باقي نخواهد موند. امّا طولي نكشيد كه تبردارِ واقعه, همة آرزوها رو درهم شكست. تنها رسالتِ اون مسافرِ بدطينت, برپا كردن دوبارة ديوارها و بر باد دادن آرزوها بود. تباه كردن زندگي سه نسل.
از روز اول مانند شمعي سوختيم و راه را براي مردممان روشن ساختيم و در اين ميان ارتجاع حاكم سعي كرد اين شمعهاي برافروخته را خاموش كند و هر روز تعدادي از برادران و خواهران ما را به شهادت رسانيد. به اين خيال واهي كه بتواند مجاهد را از بين ببرد. ولي نميدانست كه با كشتن نه تنها نميتواند شعله انقلاب را خاموش كند بلكه هر روز اين شعله زبانه ميكشيد و بر پيكر پوسيده ارتجاع ميگرفت و او را نابود ميساخت...
اواخر دوران افشاگري سياسي عليه رژيم خميني، زماني كه چماقداري بيشتر از هميشه شده بود و بچه هاي ميليشيا درس و مدرسه رو رها كرده بودند و براي افشاي جنايات رژيم به خيابونها و ميدونهاي شهر شتافته بودند حميد هم از اون دسته جوونهاي ميليشيا بود. يه روز خواهرم اَزم خواست كه به دليل حرف شنوي حميد از من، ازش بخوام كه كمي هم به درس و مدرسه اش برسه. چون اين اواخر با اونكه حميد از شاگردايِ ممتاز دبيرستان هشترودي بود ولي وضع درس و مدرسه اش روبراه نبود. اين مسئله رو به حميد گفتم و ازش خواستم براي رفع نگراني مادرش در مورد درس و مدرسه اش لااقل ظاهر رو رعايت كنه تا مادرش كمتر پاپيچ فعاليتش بشه. حميد در حاليكه با آرامش تا آخر به همة حرفهام گوش داد، جوابي بهم داد كه هنوز كه هنوزه بعد از سالها اون جملات در گوشم زنگ ميزنه. گفت: «ميدوني كه من مشكلي در درس خوندن ندارم. ميتونم با بهترين نمره ها درسم رو تموم كنم. امّا بذار تا درس ما نيمه تموم بمونه تا بچه هاي مردممون اين فرصت رو داشته باشند تا در آينده درس بخونند. اونوقت استعدادهاي زيادي پيدا ميشه كه مطمئناً جاي ما رو خواهند گرفت!»
دستهايت را به من ده
من به نيت بهار آمدهام
ميخواهم در هر گذر و كوي و برزن
باغي بنا كنم، بيهيچ پرچين و مانعي
و عشق را تفسير كنم!
حميد به همراه يك همرزم ديگه اش بعد از انجام يك درگيري با نيروهاي سركوبگر رژيم در منطقة آرياشهر تهران ، در محل پل ستارخان توسط سپاه پاسداران دستگير و راهي زندان شد و من ديگه بعد از اون حميد رو نديدم.
تكثير بذر جوانه
از اين سوي تا آن سوي
از ديروز، تا امروز و تا فردا
و همواره پلي هست كه پيوندمان ميدهد
و فريادهاي ما را با هم يكي ميكند و ما همچنان ميروييم و ميشتابيم
ادامه وصیت نامه: بله رژيمهاي پوسيده و ارتجاعي مانند كفي هستند كه از روي آب كنار رفته و آب زلال نمايان ميشود. من راهم همچون ديگر ياران پس از مدتها زجر و شكنجه به جوخة اعدام ميسپرد باز هم به اين خيال كه با اينكار سدي فرا راه تكامل ايجاد كند و بيخبر از آنكه خون ما تمام سدهاي پوسيده آنها را خراب خواهد كرد. بله تاريخ ثابت كرده است كه حق پيروز است و در اين مدت 3 سال هم بخوبي ثابت شده است كه حق كيست و باطل كيست و تودهه اي مردم به خوبي ميدانند كه تنها راه نجات آنها راه سازمان مجاهدين خلق است و مجاهدين هم به حق نشان داده اند كه تنها و تنها كساني هستند كه ميتوانند رهبري جامعه را براي رسيدن به جامعه بي طبقه توحيدي بدست گيرند پيامي كه براي تودهه اي مردم و بخصوص نيروهاي مجاهدين خلق دارم اينكه با اميد به پيروزي راهمان به مبارزه عليه ارتجاع…ادامه داده و تا رسيدن به جامعه بي طبقه توحيدي از پاي ننشينند. يك پيام هم براي پدر و مادر خود و البته تمام پدر و مادرهاي جامعه دارم اينكه در مرگ فرزندتان ناراحت نباشيد و سعي كنيد كه خوشحالي كنيد چرا كه فرزند شما دقيقاً در راه حق و پيروي از امام حسين (ع) كشته شد و هميشه سعي كنيد كه به ادامه دهندگان راه پسرتان كمك كنيد و آنها را در پيروزي راهشان ياري كنيد.
بستيد! كوفتيد، شكستيد
اما زندان و تازيانه و اعدام
آغاز راه ماست
پايان كار شمايان
بيچاره شبپرست
ميباش تا سپيده برآيد
وصیت نامه شهيد: من در آخرين لحظات عمرم از خداوند پيروزي اسلامِ واقعي و تودهه اي مردم را به رهبري مجاهدين خلق خواستارم و اميدوارم از گناهان ما كه در طول زندگي كرده ايم بگذرد و ما را مورد بخشش خود قرار داده و جزو شهدا و بندگان صالح قرارمان بدهد. «حميد محمدي- زندان اوين-10/7/60»
از ما كسي نميميرد، هرگز
جاودان بر هيبت پوشالي مرگ، خندهزن ماييم
ما نميميريم
ما را مترسانيد از هَرايِ بمب و نعرة شليك
رگان عاشق ما تشنة گرماي باروتند
از ما كسي نميميرد
از ما كسي نمرده است.
مریم رجوی: نامهای آنها را خمینی پنهان کرد، اما نامآورترین زنان و مردان تاریخ معاصر ایراناند. مزارهایشان را مخفی کردهاند، اما حاضرترین و آشکارترین وجود رزمنده ملت ایراناند.
و سالهاست بر سر دار رفتهاند، اما سرود سرخ آزادی بر زبان آنها جاری است.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر