۱۳۹۵ دی ۱۱, شنبه

مجاهد شهید محمد سعید نویدبه ياد او كه قطرات خونش را برای باروركردن درخت انقلاب ميخواست و چراغی فراراه تكامل


 مشخصات مجاهد  شهید محمد سعید نوید
محل تولد: تهران
 تحصيل: دانشجوی مهندسی
سن: 20
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1361
به ياد او كه قطرات خونش را برای باروركردن درخت انقلاب ميخواست و چراغی فراراه تكامل
فرازی از وصيتنامه مجاهد شهيد محمد سعيد نويد
بنام خدا و بنام خلق قهرمان ايران و بنام همه شهدای به خون خفته خلق
اينجانب محمد سعيد نويد فرزند محمد حسن شماره شناسنامه: 52113 صادره از تهران متولد سال 1340 هوادار سازمان مجاهدين خلق ايران ميباشم… انگيزه  نوشتن اين يادنامه نيز صرفاً آگاهی  آيندگان از افكار و آخرين سخنان شهدای انقلاب خونين خلق ميباشد…زيرا حتی آخرين سخنان شهدا مانند قطره قطرههای خونشان بايد در خدمت خلقها و چراغی فراراه تكامل قرار گيرد. بنابراين آگاهی آيندگان از افكار…هر شهيد ميتواند كمكی باشند در جهت هر چه بارورتركردن انقلاب.من پس از انقلاب 22 بهمن 57 و ديدن عملكرد و افكار مرتجعين و آشنائی با مجاهدين خلق، راه آنان را يگانه يا حداقل نزديكترين راه رسيدن به نقطه اوج تكامل بشری يافتم و با پذيرفتن ايدئولوژی اسلام به عنوان چراغ راهنمای اين راه در اوايل ارديبهشت 1359 به كمك برادر مجاهد شهيد علی صبور با آنان همگام شدم و از همان زمان پيمان بستم كه به آنان پشت نكنم و اكنون نيز تجديد عهد ميكنم كه تا آخرين قطره خونم… مقاومت كنم و حتی  زير وحشيانه ترين شكنجه ها نيز اسرار سازمان را افشا نكنم. با اين آرمان آماده  شهادتم و شهيد نيز خواهم شد. اما هرگز برايم ناراحت نشويد و خونم را هدر رفته نپنداريد زيرا كه شهادت اينگونه، علامت پيروزی است…دست و پازدنهای مرتجعين در باتلاق سفاكيهای خود نبايد شما را نا اميد كند. براي ما نيز نگران نباشيد زيرا ما به هدف خود رسيده ايم و علاوه بر آن خزه به سنگی كه در حال حركت است نميچسبد. بگذار مرتجعين خون ما را بر زمين بريزند به اين اميد كه در نابودی ما چند صباحی را به زندگی پليد خود ادامه دهند؛ بيخبر از آنجا كه خاك خون ما را به گلی كه در حال شكفتن است هديه ميكند، شايد غنچه ای كه در حال پژمردن است دوباره بشكفد و به زندگی ادامه دهد…مادر و پدر مهربانم كه موهای خود را در بزرگ كردن ما سفيد كرده ايد…متأسفم كه نتوانستم در پيری دست شما را بگيرم. يعني مرتجعين نگذاشتند. هر زمان كه تحت تأثير احساسات خود با شما قرار ميگرفتم اين آية قرآن را بياد ميآورم ”قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ“ (توبه -24)
اجازه بدهيد با اهداء خونمان به انقلاب خلق، ارتجاع غدار را سرنگون كنيم و جهانی آباد بسازيم تا بعد از اين فرزندان بيشتر بتوانند خدمت كنند و مادر و پدر خود را ياری كنند…چقدر مبارزه پر شكوه است، همه ماهيتها را رو ميكند و خانواده های اصلی خلق را باز ميشناساند. تمام مسلمان نمائيها و انقلابيگری را افشا ميكند و نشان ميدهد كه انقلابی كيست، مومن كيست و كافر كيست و چه بسيار غريبه ها كه از بعضی از نزديكترين بستگان به انسان نزديكترند…با درود به تمامی شهدا و بخصوص شهيدانی كه حتی ارتجاع به آنها فرصت نداد كه آخرين سخنان خود را بگويند يا آنان كه گمنام شهيد شدند. از همه خداحافظی ميكنم.
درود بر مجاهدين و مبارزين
مرگ بر خميني جلاد
سعيد – 20/9/61



با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

یادی از مجاهد شهید سعید نادری



مشخصات شهید سعید نادری
محل تولد: تهران
شغل - تحصيل: دیپلم
سن: 22
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1360
یادی از مجاهد شهید سعید نادری
سعید در سال 1338 بدنیا آمد و در جریان انقلاب ضدسلطنتی سال 57 در جستجوی گمشده خود با مجاهدین و آرمانهای آن آشنا شد و در منطقه نارمک و انجمن توحیدی رسالت فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد. جسارت و شجاعت مثال زدنی او بهمراه عشق به مردم توشه راه او برای افشای هر چه بیشتر مرتجعین بود. در جریان شمارش آرای دوره اول مجلس که مرتجعین به‌طور سیستماتیک و سازماندهی شده در حال تقلب بودند و در یک مورد که صندوق رأی را به یک منزل مسکونی واقع در شمیران نو برده بودند، به‌محض اطلاع به آنجا رفت و شروع به افشاگری کرد، به‌طوری‌که مردم محل جمع شده و پاسداران مجبور به انتقال صندوق رأی به حوزه شدند و اما سعید را دستگیر و به مدت دو روز در بازداشت مورد ضرب ‌و شتم قرار دادند. در حمله به ستاد مجاهدین در نارمک در خیابان شیرمرد، سعید آخرین نفر باقیمانده در ستاد بود و در لحظه حمله گله پاسداران با چنان جسارت و شهامتی با آنان برخورد کرد که آنان که به نیت دستگیری و اشغال آمده بودند با عجز و ناتوانی مجبور به آزادی وی شدند. فعالیتهای او در این دوران بسیار شکوهمند و ستودنی بود. او روز به روز به درستی راه و آرمان مجاهدین واقف می‌شد و بسان فولاد آبدیده می‌شد. آخرین ملاقاتی که با او داشتم فروردین سال 60 بود، سعید آدم دیگری شده بود، می‌شد عشق را در تمام وجودش دید.



سعید قهرمان در 30 خرداد سال 60 از ناحیه ران مورد اصابت گلوله قرار گرفت و دستگیر و به بیمارستان منتقل شد و با کمک مجاهد شهید علی بنانی موفق شد که از چنگ دژخیمان بگریزد. در سال 60 در خانه تیمی در محله رشید تهرانپارس به محاصره پاسداران درآمد و مجروح شد و توانست از حلقه محاصره بگریزد، اما شدت خونریزی باعث شد که نتواند به راه خود ادامه داده و دستگیر شد و در زندان اوین تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفت. او حتی نام خود را به دژخیمان نداد و به گفته یکی از زندانیانی که بعدها آزاد شد سعید قهرمان را با اتو سوزاندند و شدت سوختگی به حدی بود که به نخاعش رسیده بود و او حتی در بدترین شرایط جسمی دست از تهاجم بر نمی‌داشت به‌طوری‌که پاسداران به تنهایی جرأت ورود به سلولش را نداشتند.
سعید قهرمان در اعتراض به عدم تشکیل جلسه دادگاه، جلسه دادگاهی نمایشی در سلول برگزار کرد و با صدای بلند دفاعیات خود را در دفاع از سازمان و آرمانهایش بیان کرد.
سرانجام دژخیمان سعید را در اول شهریور سال 60 به‌شهادت رساندند و پیکر پاکش را در قطعه 87 بهشت زهرا به خاک رساندند.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ آذر ۳۰, سه‌شنبه

۱۳۹۵ آذر ۲۳, سه‌شنبه

مجاهد شهید محمد فضل‌مشهدی


محمد فضل مشهدی سال ۱۳۳۴ در خانواده‌ای متوسط در تهران متولد شد. تحصیلات خود را در مدارس تهران به پایان رساند و در سال ۱۳۵۳وارد مدرسه عالی کامپیوتر شد. در سال ۱۳۵۶محمد برای ادامه تحصیلات به آمریکا رفت و در آنجا بود که با مطالعه آثار مجاهدین خلق ایران شیفته آنها شد. در سال ۱۳۵۸ در رابطه با انجمن دانشجویان مسلمان آمریکا قرار گرفت و به این ترتیب قدم در راه مبارزه گذاشت.
خاطره یکی از یاران محمد فضل مشهدی در مورد شجاعت و پاکبازی او:
در پایگاهی در منطقه گیشا در تهران تعدادی از فرماندهان واحدهای عملیاتی مجاهدین برای نشست حاضر بودند. نیمه شب پایگاه توسط عناصر ومزدوران دادستانی رژیم شناساسی و به محاصره در آمد، محمد هم آن شب در آن پایگاه بود محمد در آن صحنه چشمه‌هایی از فداکاری و ازخودگذشتگی از خود نشان داد که به‌خاطر تلاش‌های او همه اعضای پایگاه به سلامت از محاصره بیرون آمدند. این موفقیت مدیون جنگندگی و از خود گذشتگی محمد بود. پس از این درگیری ارتباط تشکیلاتی شاخه‌ای که محمد مسئول آن بود قطع شد. او در تلاش برای وصل بود که در یکی از روزهایی که برای وصل سر قرار رفته بود در تور مزدوران دادستانی رژیم افتاد و دستگیر شد. محمد آنقدر شکنجه شده بود که خانواده در ملاقات نمی‌توانستند او را بشناسند. سرانجام محمد در سال۱۳۶۴ در تهران به شهادت رسید.

از نامه پدر درباره تماس آخر و نحوه اعدام پسرش مجاهد شهید محمد فضل مشهدی:
یکشنبه نزدیک غروب بچه‌ها گفتند: بیا محمد از اوین زنگ زده، بی اختیاز از جا پریدم موقعی که آمدم پایین دیدم با تک تک صحبت می‌کند. همه‌اش می‌خندید. نوبت به من که رسید پرسیدم چرا تلفن زدی؟ اظهار داشت فرصتی پیش آمد من هم استفاده کردم. مرتب می‌خندید و احوال یکایک را می‌پرسید. گفتم: حکمت چی شد؟ با خنده گفت: هیچ هنوز حکمی نیامده و کمی بعد تلفن تمام شد.
سه ساعت بعد، از اوین زنگ زدند و بنده را خواستند. 
گفتند ساعت ۹صبح تنها بیایید اوین. 
گفتم برای چی؟ 
اظهار داشتند جهت پسرتان.
گفتم چی شده؟
گفتند هیچ فقط کاری با شما داریم و کس دیگری نیاید. 
ما فکر کردیم که می‌خواهند محمد را آزاد کنند، ضامن یا چیز دیگری می‌خواهند. به فکر اینکه فردا چه بگویم تا اذان صبح خوابم نبرد. بعد از نماز خوابم برد. در خواب دیدم محمد از حمام آمد بیرون. قامتی بلند با موهایی شانه زده و قیافه سرحال و سرزنده. پولیور بلندی پوشیده بود. از او پرسیدم آقاجان، اوین من را برای چه خواستند؟ با خنده سه چهار مرتبه تکرار کرد: «هیچی آقاجان با شما ابداً کاری ندارند.» از خواب بیدار شدم. با خودم گفتم که لابد کار مهمی نیست. دیگر نمی‌دانستم که این قوم وحشی آدمکش و از خدا بیخبر برای چهار صباحی حکومت، چه بر سر جوانهای مردم و پسرم محمد آورده‌اند... فردا که رفتیم اوین بهم گفتند که محمد را اعدام کردیم گفتند شما با جنازه بروید بهشت زهرا. این هم اثاثیه و این هم وصیت‌نامه‌اش.
پیکر محمد کبود و پاهای او وصله شده بود. این قوم بدتر از مغول اول محمد من را با طناب خفه کرده بودند و بعد تیر خلاص به فرقش زده بودند... حالا آمده‌ام اینجا در شهر رسول خدا درد دلم را بگویم از خداوند رحیم و رسول مهربانش خواستم که من را زنده نگه دارد که با چشم خودم شاهد روزی باشم که ملت ایران از شر اینها خلاص شوند و تقاص خون این همه جوان را که با بی‌رحمی و قساوت بر زمین ریختند از اینها گرفته شود. انشالله که خداوند خودش وسیله نجات را فراهم نماید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۵ آذر ۱۸, پنجشنبه

تلفن زدند گفتند بياين اوين دخترتونو ببرين؛ آزاده



  مشخصات  مجاهد شهید مریم توانائیان فرد
محل تولد: تهران
تحصيل: دانشجو
سن: 33
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1367
تلفن زدند گفتند بياين اوين دخترتونو ببرين؛ آزاده. اون روز تو خونمون جشن بود آقا بزرگ و مادربزرگم از خوشحالي تو پوست خودشون نميگنجيدند. وقتي رسيديم اوين ديديم خونواده‌هاي زيادي جمع شدند. همه با خوشحالي منتظر آزادي بچههاشون بودند. يكي‌دوساعتي منتظر بوديم خبري نشد .كم‌كم خانوادهها رو تك‌تك صدا كردند. ديديم مثل اين‌كه خانوادهها رنگ‌پريده و ناراحت ميان بيرون، بعضيها هم داد‌و‌بيداد ميكردند. آقابزرگ و بقيه نگران شدند و رفتند ببينند چي شده؛ هنوز به در آهني و بلند زندان نرسيده بودند كه پاسداري با موي ژوليده و ريش بلند اسمشونو صدا كرد. بعد هم دو تا ساك انداخت جلوشونو گفت: بيا، اين ساكها مال شماست. آقابزرگ با تعجب پرسيد:  كه اين ساكها  مال كيه؟ دخترم كجاست؟ با اون چكاركرديد؟ پاسداره بلند خنديد و گفت: كُشتيمش.
آقابزرگ همونجا زبونش بند آمد، درجا روي لبه جدول نشست و مادر بزرگم هم با شنيدن خبر درجا سكته كرد. بعد از اون مادربزرگ همش اشك ميريخت و ميگفت الهي قبل از مردن، مرگ خميني رو ببينم....


با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

مشخصات مجاهد شهید مریم احمدی


 مشخصات مجاهد  شهید مریم احمدی
محل تولد: تهران
تحصيل: دیپلم
سن: 22
محل شهادت: اراک
زمان شهادت: 1363
در صورتیکه از#مجاهد # مریم احمدی #عکسی در اختیار دارید دریغ نکنید مانیازمند هستیم وبرای ثبت در سینه #تاریخ می خواهیم باشد که دینی کوچک را به این #قهرمانان ادا کنیم.


#ايران #تهران #tehran #مقاومت #مجاهدین #iran #اصفهان #زندان #قتلعام #شیراز
با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

مجاهد شهید امیرحسین نوری زاده


 مشخصات  مجاهد شهید امیرحسین نوری زاده
محل تولد: تهران
تحصيل: دیپلم
سن: 22
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1361

در صورتیکه از#مجاهد #شهید.امیرحسین نوری زاده #عکسی در اختیار دارید دریغ نکنید مانیازمند هستیم وبرای ثبت در سینه #تاریخ می خواهیم باشد که دینی کوچک را به این #قهرمانان ادا کنیم .



با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

۱۳۹۵ آذر ۱۶, سه‌شنبه

بسيار نجيب و صبور و صميمي بود مجاهد شهید حیدر صادقی تیرآبادی



مشخصات مجاهد  شهید حیدر صادقی تیرآبادی
محل تولد: تهران
سن: 25
محل شهادت: کرج
زمان شهادت: 1367
عکسی از سنگ مزار این شهید قهرمان 


عاشقي را شرط تنها ناله و فرياد نيست 
  گر كسي از جان شيرين
نگذرد فرهاد نيست ...
حيدر صادقي تيرآبادي 25ساله
بسيار نجيب و صبور و صميمي بود. در روزهاي اول مرداد و آستانة قتل عام روزي كه پاسدار گيرممد در بند 2 گوهردشت براي اولين بار يك عدد شير براي يكي از بيماران آورد گفت بچه ها گيرممد عوض نميشه، شك نكنين يه برنامه يي برامون دارن ... بعد هم به شوخي گفت فكر كنم ميخوان همه رو بكشن...

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

وقتي ازسلول صدايش كردند بچه ها را بوسيد و گفت من ميروم از سازمان دفاع كنم


مشخصات مجاهد  شهید علی اصغر کهندانی
محل تولد: تهران

 تحصيل: دیپلم
سن: 25
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1367
اصغر كهنداني از هواداران فعال در شرق تهران بود كه در جريان قتل عام زندانيان در بيستم مرداد ماه67  سربه دار شد.
وقتي ازسلول صدايش كردند بچه ها را بوسيد و گفت من ميروم از سازمان دفاع كنم...
عاشقي را شرط تنها ناله و فرياد نيست
  گر كسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست ...
عکسی از مزار شهید قهرمان 


با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
https://t.me/shahidanAzadi