۱۳۹۹ مهر ۶, یکشنبه

مجاهد شهید مژگان جمشیدی

مژگان جمشیدی سال ۱۳۴۱ در تهران متولد شد. از میلیشیاهای پرشور نسل انقلاب و از قهرمانان حماسه فروزان ۵مهر بود. وقتی اعلمی حاکم ضدشرع همدان به او می‌گوید از خودت دفاع کن! می‌گوید: «‌کلتی به من بدهید تا از خودم دفاع کنم».

بعد از دفاع جسورانه‌اش این میلشیای دلیر به همراه ۴ همرزم خود مجاهدین شهید بهجت حیدری، شهناز زیبایی، پروین گیلانی و زهرا چُرچُریان در حالی که دستهایشان را به همدیگر گره کرده بودند، بی‌وقفه می‌خروشیدند و شعار می‌دادند و سرود می‌خواندند، توسط دژخیمان زندان به‌سوی جوخه اعدام برده ‌شدند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

https://t.me/shahidanAzadai96


 

۱۳۹۹ مهر ۵, شنبه

آنان که شعار «مرگ بر خمینی» را در ایران طنین‌انداز کردند

۵مهر ۱۳۶۰ روزی که بت بزرگ خمینی در خیابان شکست

در روز ۵مهر ۱۳۶۰پایه‌های نظام ولایت فقیه خمینی در تهران به لرزه افتاد. در این روز برای اولین بار میلیشیای قهرمان مجاهدین به‌صورت دسته‌جمعی در نقاط مختلف تهران و چند شهر دیگر به خیابانها ریختند و با شعار «مرگ بر خمینی» بت و هیبت خمینی دجال را شکستند.

این‌گونه هیبت خمینی که روزگاری عکس خود را در ماه نشان می‌داد، توسط میلیشیای مجاهد خلق درهم شکست. آنان که قیمت را با تمام وجود پرداختند.

از بیشمار شهدای حماسه ۵ِ مهرِ ۶۰، تنها اسامی بیش از یکهزار تن در دست است.

نامِ ۸۱۵نفر آنها را خود رژیم هم اعلام کرد.

بنا‌ به اسنادی که به مرور زمان به‌دست آمد، مشخص شد که از آن قهرمانان، ۹۴۳نفر تیرباران و

۴نفر نیز به‌دار آویخته شدند.

۳۳نفر از آن پیشتازانِ آزادی، زیر شکنجه به‌‌شهادت رسیدند.

۹۲نفر دیگر، رزمندگانی بودند که در برخورد با پاسدارانِ مسلح خمینی، در گوشه و کنار خیابانها و پیش چشم مردم، جان فدای آزادی کردند.

همین آمار نشان می‌دهد از آن دلاوران،

۲۴۷نفر دانش‌آموز،

۲۰۹نفرشان دانشجو

۷۰تن کارگر و کشاورز

۴تن استاد یا عضو هیات علمی دانشگاهها

۹تن پزشک

حدود ۵۰تن دبیر و آموزگار

۲۲تن کارمند

۱۶تن از صاحبان حرفه‌ها و مشاغلِ جزء

و ۱۲تن سربازان، درجه‌دار، افسر یا کارمند مؤسسات نظامی بودند.


۵ مهر از زبان مسعود رجوی

مسعود رجوی در کتاب استراتژی قیام و سرنگونی با اشاره به قیام مجاهدین در ۵مهر ۶۰می‌گوید:

همه کسانی‌ که سال ۱۳۶۰را به‌خاطر دارند، می‌دانند که مجاهدین از نیمه شهریور سال ۶۰تا اوایل مهر و سپس در اوج خودش در روز ۵مهر در تهران و برخی دیگر از شهرستانها، به آزمایش یک قیام جانانه و راهگشای شهری روی آوردند. سنگین‌ترین بهای خونین را هم پرداختند تا هر چند الگوی سقوط رژیم شاه را قابل تکرار نمی‌دانستند اما می‌خواستند به میدان آوردن عنصر اجتماعی را یک بار دیگر بیازمایند.

من در همان زمان نوشتم که «زبان من از توصیف صحنه‌های سراسر شور و ایمان و سراسر پاکباختگی و فدا در آن ایام قاصر است. چیزهایی را که در این باره خوانده و شنیده‌ام، نه می‌توانم بگویم و نه می‌توانم بنویسم. از من بر نمی‌آید. کار شعراست، کار استادان نقاشی و موسیقی است. کار معلمان سخنوری و کتابت است.

فقط می‌گویم که خدایا تو گواه باش که در آن روزها و به‌خصوص در جنگهای خیابانی و در تظاهرات مسلحانه‌ٔ روز ۵مهر۱۳۶۰، مجاهدین حق تو و حق خلق تو را به کمال و در حد توان خود ادا کردند. گواه باش که برای تو، برای خلق تو و برای آزادی و برای ایران چه گلهای نازنینی در دسته‌های ۵۰تائی، ۱۰۰تایی و ۲۰۰تایی با فریاد ”مرگ بر خمینی، زنده باد آزادی“ توسط دشمن تو و دشمن خلق تو (خمینی) پرپر شدند».

در عین‌حال دجال خون‌آشام با قساوت مافوق تصور، بسا فراتر از شاه، در ذهن توده‌های مردم به گور سپرده شد.

شتاب رژیم در اعدامهای خیابانی و فتواهای پیاپی خمینی که از جانب نمایندگان و سخنگویانش در رادیو و تلویزیون اعلام می‌شد، بسیار گویاست. حتی شماری از پاسداران و کمیته چیهای خودش را هم که در صحنه به مجاهدین تیراندازی می‌کردند، به اشتباه همراه با مجاهدین دستگیر کرد و شکنجه‌گران و بازجویانش در اوین، قسم و آیه‌های آنها را هم که علیه مجاهدین می‌جنگیدند باور نکردند. فرصت یک تلفن کردن به کمیته‌ها هم به آنها ندادند و کارت پاسداری آنها را هم جعلی دانستند و می‌گفتند خیلی از ”منافقین“ از همین کارتها جعل کرده‌اند! و آنها را هم سرضرب اعدام کردند.

می‌گفتند که به فرموده امام امت! دادگاه و تحقیقات لازم نیست، هر خیابان دادگاه و هر فرد عادل! خودش یک قاضی است…

نیم کشته‌ها را تمام‌کش کنید… مجروحان را از روی تخت بیمارستان به قتلگاه بفرستید.

– ”باغی“ را (چه حامله باشد و چه دختر نوباوه) باید کشت…

بله بت خمینی این‌چنین شکست.


۱۳۹۹ مهر ۴, جمعه

مجاهد شهید مسعود شکیبا‌نژاد از حماسه‌سازان ۵مهر۱۳۶۰

 

مسعود شکیبانژاد یکی از قهرمانان حماسه ۵مهر۱۳۶۰ است. مسعود سال۱۳۴۰ در تهران متولد شد. در رشته جامعه‌شناسی در دانشگاه مشغول به تحصیل بود. 

از میلیشیای قهرمان مجاهد خلق مسعود شکیبانژاد نامه‌ای پرشور و انگیزاننده به یادگار مانده است که این نامه را در روز ۴ مهر ۱۳۶۰، یعنی روز قبل از شهادت برای برادرش نوشته است. نامه‌ای که از عشق عمیق او نسبت به مردمش و آرمان آزادی و از آگاهی و درک بالای او بر می‌آید این نامه به‌راستی سندی تکاندهنده است که خواندن ‌‌آن‌را‌ به‌تمامی ایرانیان و وجدانهای آگاه و آزاده توصیه می‌شود: 

«سلام، سلامی گرم و آتشین، سلامی غمبار و دردآگین، سلام آخرین، چقدر دوست داشتم که برای آخرین‌بار باز هم می‌توانستم محکم در آغوشت می‌گرفتم، می‌بوییدمت و می‌بوسیدمت. اما افسوس که خمینی جلاد برای ادامه‌‌‌‌‌‌‌ حکومت جور و سفیانی خود، چه ‌رنجهای جانکاهی بر این ملت ستمدیده تحمیل کرد که کمترین آن فراغ ابدی و جگرسوزی است بین من و تو که هرلحظه مرا به‌تحلیل می‌برد و اکنون خدا می‌داند چه می‌گذرد در قلب آن مادرهایی که در اوج فقر و محرومیت و گرسنگی خویش، فرزندی را با هزاران امید و آرزو بزرگ می‌کنند، و آن‌گاه آن فرزند به‌نحوی، چه در کردستان یا دانشگاه یا جبهه‌های جنگی که اساس آن بر زورمداری و قدرت‌طلبی خمینی است، یا کنج و گوشه‌‌‌‌‌‌‌ خیابانهافدای خونخوارگی امام چماقداران می‌شوند.

غرضم از نوشتن این نامه در واپسین ساعات عمرم تشریح انگیزه‌های حرکتم بود، چون تو تنها کسی هستی که احتمالاً می‌توانم صادقانه و بی‌پرده آن‌چه را که می‌خواهم برایش بنویسم. چون (ممکن است) مرگ من یک حرکت کور و ماجراجویانه تلقی شود و چون خیلی دوستت دارم و می‌خواهم آخرین حرفهایم برای تو باشد حدود دو‌ماه‌و‌نیم پیش برایت نامه‌یی نوشتم و در آن، ضمن تشریح مختصر شرایط ایران، لزوم برخورد مسلحانه با رژیم خمینی به‌مثابه‌ی تنها راه‌ رهایی خلق را مطرح کردم که فکر نمی‌کنم به‌دستت رسیده باشد. البته می‌دانم که در‌جریان این تحلیل هستی و مثل همه‌‌‌‌‌‌‌ نیروهای خلق معتقدی وقتی خلق همه‌‌‌‌‌‌‌ درها را به‌روی خویش بسته می‌بیند و هر‌فریاد اعتراض و مخالفتی با اسلحه سرکوب می‌شود، پس زنده‌باد مبارزه‌‌‌‌‌‌‌ مسلحانه‌‌‌‌‌‌‌ رهایی‌بخش خلق، زنده‌باد برابری و عدالت. با این تحلیل، دیگر کمترین جایی برای درنگ و تعلل نمی‌ماند.

من نیز مانند هزاران رزمنده‌‌‌‌‌‌‌ دلاور دیگر این میهن، به‌جنبش انقلابی مسلحانه و پیشتاز خلق، به‌عنوان آخرین راه‌نجات و آخرین شیوه‌‌‌‌‌‌‌ اصولی برخورد با خمینی آدمخوار و به‌عنوان نبردی کاملاًً عادلانه، رو‌در‌روی خمینی مسلحانه ایستاده‌ام و تصمیم دارم تا مرگ حتمی او اسلحه بر‌زمین نگذارم و تا خون در بدن دارم دست از جهاد و مبارزه با او برندارم. حکومت او حکومتی است پیچیده، ارتجاعی و فوق‌العاده خشن و کور. هیچ‌چیز در دنیا نیست که بتواند کیسةگشاد طمع‌ورزیهای شدید و حریصانه‌‌‌‌‌‌ حکومت‌طلبی او را که ضمناً آمیخته با عقده‌های هزار‌و‌چند ساله‌‌‌‌‌‌‌ سکون و زبونی است، پر کند و اگر جلوش را رها کنی، دیگر کسی یارای توقف لگام‌گسیختگی انحصارطلبانه‌اش را ندارد خمینی جلاد پست‌‌‌‌فطرت در این دو‌سال به‌خوبی دست خویش را رو‌نموده و نشان داده است که به‌هیچ‌روی کفایت رهبری مردم و مقام امامت را ندارد و اکنون هرچه دارد به‌برکت تبلیغات و تفنگ می‌باشد. باشد، حال که او فقط می‌خواهد با زور به‌اصطلاح عامیانه خرکی همه‌‌‌‌‌‌‌ کارها را حل‌و‌فصل کند، و به‌قول خودش شر مجاهدین را از‌سر بردارد، بفرما این گوی و این میدان. مگر شوخی است؟ مگر تاریخ قانونمندی ندارد؟ مگر حرکتهای انقلابی جامعه تابع قوانین خاص خویش نیست؟ ما که مشرک نیستیم. ما به‌‌خدا و نظم و به‌‌حساب جهان آفرینش ایمان داریم. ما به‌ بهشت و جهنم ایمان داریم و به‌هرحال از خداوند تقاضای مغفرت داریم.


 به‌هرحال مثل این‌که از مسألةاصلی کمی دور شدم. این‌را همه شاهدند که سازمان چقدر سعی کرد به‌قولی حتی از آخرین قطره‌های دموکراسی در این میهن استفاده کند تا این خونریزی و کشتارها نشود. همه دیدیم که با‌وجود بیش‌از 50‌شهید چماقداری و تروریسم کور(رژیم خمینی است که بی‌شرمانه ما را به‌تروریسم متهم می‌کند) باز هم سازمان دست به‌اسلحه نزد تا این‌که انحصارطلبی وارد مرحله‌‌‌‌‌‌‌ نوینی گشت و ارتجاع از حاکمیت سیاسی جز خویشتن هیچ‌کس را نخواست. این بود که خمینی و دار‌و‌دسته‌اش در مجلس و این‌ور و آن‌ور مجبور به‌یک‌ ‌کودتای به‌خیال خودشان بی‌سر‌و‌صدا شدند. فالآنژها و چماقکشان حرفه‌یی را به‌خیابانها فرستادند تا با عربده و بگیر‌و‌ببند و تفنگ‌کشی و اعدام، محیط رعب و وحشتی ایجاد کنند که هیچ‌کس فکر اعتراض هم به‌سرش نزند. اما خمینی کور خوانده بود. رزمندگان مجاهد با تظاهرات قهرمانانه‌ خویش و جلب حمایت وسیع توده‌های مردم، چنان درسی به‌ وی دادند که بعد‌از آن فهمید فقط دو‌ راه پیش‌رو دارد؛ یا به‌خلق آزادی دهد و دموکراسی انقلابی را در میهن مستقر سازد یا خون بنوشد و خون بنوشاند تا بتواند چندصباحی حکومت کند. مردک بیچاره 15‌سال در کنج حجره‌های حوزه‌های ارتجاعی درس خوانده، هنوز نمی‌فهمد که دیگر دوران قیمومت ولایت بر‌خلق، که به‌مثابه‌ی قیمومت بالغ است به‌صغیر، به‌سر آمده و الآن ما در عصر آگاهی توده‌ها زندگی می‌کنیم و این افکار پوسیده‌‌‌‌‌‌‌ فوق ارتجاعی دیگر قادر نیست حتی بندی را بر بند دیگر حفظ کند. و مردم رزم‌آور و دلیر ما جواب اهانتها و دیکتاتوریهای شاهانه را در جای خویش خواهند داد. و این‌چنین است که هرروز دهها مجاهد رزمنده‌‌‌‌‌‌‌ دلیر را به‌جرم آزادیخواهی در این‌جا و آن‌جای کشور به‌جوخه‌های اعدام می‌سپارد و اما باز هم کور خوانده، رزمندگان مجاهد این خلق قدم‌به‌قدم درمقابل دیکتاتوری خون‌آشام ایستاده و خواب و خیال راحت را بر او حرام کرده‌اند و بیچاره هروقت فکر می‌کند پیروز شده و دیگر کسی را یارای ایستادگی دربرابر او نیست، چنان ضرب‌شستی از مجاهدین دریافت می‌کند که حتی خودش هم باور نمی‌کند.

بله ببرکاغذی زخم‌خورده به‌هرسو چنگال انداخت، بدون هدف یکی از این چنگالها به‌زندان اوین افتاد، بیچاره ببرکاغذی نمی‌دانست گناه را گردن چه‌کسی بیندازد، ولی ساکت که نمی‌شد نشست، همه‌‌‌‌‌‌‌ دیکتاتورها وقتی به‌این‌جا می‌رسند، به‌همین شیوه متوسل می‌شوند. حدود ۶۰‌ـ‌۵۰نفر را به‌جوخه سپرد، ازجمله سعادتی را که محکومیتش از‌پیش ده‌سال تعیین شده بود و ازجمله دختران ۱۲ساله و ازجمله افرادی که حتی نامشان را نمی‌دانست و نیز زنان باردار را. این عمل شنیع ضدخلقی کار زشتی بود که حتی شاه خونخوار هم از انجام آن در پیشگاه خلق ابا داشت. اما خمینی بسیار حریص‌تر و خشن‌تر وارد میدان شده. میدان کار‌زاری که نهایتاً سقوط حتمی و مرگ بسی خوارتر و زبون‌تر از شاه را برایش به‌ارمغان خواهد آورد. بلی خلق درمقابل این‌همه جنایت و این‌همه خونریزی هرگز ساکت نخواهد نشست‌.

آری اینها همه برای آزادی است، آزادی، آزادی، این خون رگهای هستی، این آوای خونین همیشه‌‌‌‌‌‌‌ تاریخ و چه‌باک، چه‌باک. به‌خدا اگر صدجان می‌داشتم راضی بودم که هرکدام را زیر شدیدترین شکنجه‌ها و زنده پوست‌کنده‌شدنها بدهم، برای خدا، برای رهایی خلق، برای این‌که نباشند دیگر دعواهای زنها با مردهایشان برای نبودن خرجی خانه و مرگ بچه‌ها روی دست پدران و مادران از گرسنگی و فقر و بیماری و زن به‌لاتاری گذاشتن آنانی که میلیاردها روی‌هم انباشته‌اند به‌هرصورت می‌بینی که وضعیت کنونی این‌چنین است و تنها آدمهای بزدل و بی‌شرف می‌توانند ساکت بنشینند. من خیلی وقت است که ماهیت این رژیم خونخوار پلید برایم روشن گشته و بنابراین با همةٌ وجودم، معتقدم که باید با این حکومت فقط با سلاح درآویخت، چرا‌که دیگر هیچ جایی و طریق برخورد دیگری را نگذاشته‌اند و بازهم بر این تأکید دارم که نبرد ما عادلانه است و به‌حکم قرآن این حق ماست و خدا به‌ما اجازه داده تا با آنها که به‌ما ظلم روا داشتند، بجنگیم. اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا الآن ساعت ده و ده‌دقیقه روز شنبه ۴مهرماه سال۱۳۶۰ است. من به‌خوبی می‌دانم که آخرین لحظات عمرم را دارم سپری می‌کنم. زیرا فردا برنامه‌‌‌‌‌‌‌ بسیار گسترده و بسیار مهمی داریم که حالت نقطه‌‌‌‌‌‌‌ عطف را در جنبش دارد و این حالت پیش نمی‌آید و قوام نمی‌یابد مگر با خون، و این خون از بدنهای ما باید ریخته شود تا به‌خلق انگیزه حرکت و ایثار بدهد و تا رهایی به‌جامعه باز آید. خواهران مجاهد ما، به‌عنوان سمبل مقاومت و فداکاری و ایمان به‌خدا و به‌ اسلام در اذهان توده‌های انقلابی خلق، جایگاه ویژه‌‌‌‌‌‌‌ خویش را برای ابد تثبیت نموده‌اند و تاکنون نیز تعداد بسیاری از همین خواهران به‌دست رژیم ددمنش خمینی جلاد به‌جوخه‌‌‌‌‌‌‌ اعدام سپرده شده‌اند. تعداد زیادی نیز در خیابانها به‌دست عوامل چماقدار شهید یا دستگیر یا مجروح شده‌اند و اساساً زن در مسیر رهایی خویش پابه‌پای مردان و در موارد بسیار گامی فراتر از توفان بن‌بست‌شکنی و راهگشایی خلق به‌سوی تعالی و رستگاری بوده است و انشاءالله هرچه زودتر خواهران نقش قاطع و مؤثر خود را در سرنگونی خمینی جلاد ایفا خواهند نمود. خوب عزیزان لحظه‌‌‌‌‌‌‌ سنگین وداع نزدیک است. به‌هرصورت امیدوارم مایه‌‌‌‌‌‌‌ افتخارتان بوده باشم. امیدوارم مرا ببخشایید و به‌یادم باشید.

همه‌تان را دوست دارم

فدایتان مسعود

برافراشته باد پرچم جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران

مرگ بر خمینی،

درود بر برادر مجاهد مسعود رجوی

سلام بر آزادی».


مجاهد شهید اصغر (حاجی) فرد رنجبران


محل تولد: کرج

سن: ـ

محل شهادت: قزوین

تاریخ شهادت: ۱۳۶۰

متاسفانه از اين شهيد قهرمان، اطلاعات تکمیلی نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را می‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

https://t.me/shahidanAzadai96


۱۳۹۹ شهریور ۲۸, جمعه

مجاهد شهید گیتی‌السادات جوزی

گیتی‌السادات جوزی سال ۱۳۴۱ در شمیران متولد شد. او یکی از هزاران شهید سرفرازی است که به فاصله‌ کوتاهی پس از ۳۰خرداد۶۰ یعنی در ۲۸شهریور آن سال در زندان اوین به جوخه تیرباران سپرده شد.

از این مجاهد دلیر که هنگام شهادت بیش از ۱۹سال نداشت نامه پرشوری خطاب به مادرش به جای مانده است که رساتر از هر گفته یا کلام دیگری از عشق او به مردم و آزادی آنها و از شور و شوق او به ایستادگی و مقاومت حکایت می‌کند.

مادر! 

ما ایستاده‌ایم بردبار، غرقه به خون و نفس می‌کشیم 

چشم دوخته بر آبی خزر، عطر گل نارنج، دماوند مغرور، الوند سرفراز، آسمان کرمان، مهربانی گرم خوزستان، دشت سبز ترکمن و آرامش کویر

من گیتی‌السادات جوزی فرزند احمد دارنده‌ی شناسنامه شماره ۱۱۹ صادره از شمیران با ایمان کامل به توحید و کلیه اصول عقاید ایدئولوژی مترقی و انقلابی اسلام، آخرین شب را برای رسیدن به دیار رفیق اعلی ثانیه بشمارم. پس از عرض سلام که از تک تک یاخته‌های وجودم نشأت می‌گیرد از دور همه‌تان را می‌بوسم و برای همگی به خصوص مامان خیلی خیلی دلسوز و  مهربانم که در همه زندگی به‌خاطر وجود خانواده، چون شمعی سوخت و زندگی‌مان را روشنی و گرما بخشید و بابای ماه و دوست‌داشتنی که همه هستی و عمر خود را در راه سعادت ما گذاشت و برگ سبز وجودش هنوز تابستان خود را نپیموده به پاییز گراییده است، از خداوند متعال صبر و استقامت می‌خواهم. 

دلم برای همه بچه‌ها از آقامنصور عزیز و ناصرخان شیطان و بلا گرفته تا بقیه بچه‌های فامیل یک‌ذره شده، مامان جون به همه بگو که من با کمال افتخار و سربلندی در این راه رفتم و با این امید که شاید جان ناچیز من فدیه‌یی باشد در راه آزادی همه محرومان دنیا، انشا‌الله روزی که حداقل شما نظاره‌گر آن جامعه قسط توحیدی باشید. مامان جون توروخدا برای من گریه نکن، هر وقت بخواد اشکت بیاد فکر کن من عذاب می‌کشم. فقط توروخدا برای یه بار هم که شده به‌جای گوش به حرف این و اون، خودت بنشین و فکر کن. میدونی فقط دلم می‌خواست چون خیلی دلم براتون تنگ شده  هم این که از چیزهایی که این‌جا دیدم و جنایاتی که شد کسی به عمرش ندیده و نشنیده براتون حرف بزنم تا باورتون بشه. مامان این آیه‌یی که براتون نوشتم فقط آخرش یادم بود، آقای آشوری (حجت الاسلام) هم جزو ماست، پسر گلزاده غفوری هم هست. آره داشتم می‌گفتم که آقای آشوری داشت آیه « ولنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرت و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انالله و اناالیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون» را در نماز می‌خواند، من صبر کردم نمازش تمام شد آن وقت تمام آیه رو برام گفت و معنی کرد. فقط هر وقت ناراحت شدی این آیه رو زمزمه کن، ببین چقدر قشنگه. مامان راستی من هر چیزی که دارم همه رو کمک می‌کنی به سازمان، به اسی اینها هم سلام می‌رسونی از دوستهای من هر کس رو که می‌شناسی از بچه‌های مدرسه گرفته تا بچه‌های خوب و صمیمی خوابگاه و هم خودتون خلاصه همه و همه حلالم کنین. مامان جون فقط می‌خواستم در لحظات آخر برات چیزی نوشته باشم. به‌خدا آن‌قدر از وقتی از خونه آمدم دلم براتون به خصوص شما و بابا تنگ شده که نگو، به‌خصوص از وقتی این‌جا یه‌مادر و دختر چهارده ساله را باهم آوردن، یه دختر هم طفلک نه مادر داشت و نه پدر، می‌گفت شما دلتون واسه مامانتون تنگ نمیشه؟ اون وقت دلم آتیش می‌گرفت، ولی خوب هر وقت این افکار شرک‌آلود بهم حمله می‌کرد، زود سوره ناس را می‌خوندم و زودی خدا کمکم می‌کرد. مامان راستی از قول من عزیز را هم ماچش کن، الهی بمیرم واست، خیلی اذیتت کردم، همیشه توروخدا بگذرین از من. از تمام بچه‌ها حلالیت بطلب به‌خصوص آذر و احترام، از فاطی هم معذرت بخواه که بالاخره نرسیدم به حرفهایش گوش کنم. یک‌سری کتاب هم برای آذر خریده‌ام که بهش بدین. یه ساعت و دویست و خرده‌یی با یه مقدار بلیط هم پیش اینهاست که می‌گیری و کمک می‌کنی به سازمان. خوب دیگه حرفی ندارم، یعنی دیگه وقت ندارم، والا به اندازه چند سال می‌تونم باهات درددل کنم. فقط از دور همه‌تونو می‌بوسم، به امید رسیدن به جامعه بی‌طبقه توحیدی و از بین بردن هرگونه استثمار.

خدا یار و یاورتان باد

مامان راستی وصیتنامه اصلی لای قرآنه

امضا جوزی

 



۱۳۹۹ شهریور ۲۳, یکشنبه

مجاهد شهید سیدابراهیم کلهر


سیدابراهیم کلهر سال ۱۳۴۱ در تهران به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا دوره متوسطه ادامه داد. ابراهیم سال۱۳۶۶ در شهر کاشمر جان خود را فدای آزادی مردم کرد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۹ شهریور ۱۸, سه‌شنبه

مجاهد شهید پری یوسفی


پری یوسفی سال ۱۳۳۵ در کرج متولد شد. بعد از گذراندن دوره متوسطه وارد دانشگاه شده و در رشته مهندسی ادامه تحصیل داد. از دانشجویان انقلابی دانشگاه تهران در دهه ۵۰ و از مسئولان بخش اجتماعی مجاهدین پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی بود.
روز ۱۲ اردیبهشت سال۶۱ مجاهدخلق پری یوسفی بعد از نبرد چند ساعته در برابر پاسداران تا دندان مسلح خمینی، همراه با دیگر یارانش در پایگاهی که مجاهد والامقام محمد ضابطی به شهادت رسید، جانانه جنگید و به شهادت رسید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۹ شهریور ۱۵, شنبه

مجاهد شهید عبدالحمید جهانگیری


عبدالحمید جهانگیری یکی دیگر از گل‌سرخ‌های آزادی مردم ایران است که در نوجوانی توسط خمینی و رژیمش پرپر شد.
عبدالحمید سال۱۳۴۸ در شهر کرج به دنیا آمد او دانش‌آموز متوسطه بود که در سن ۱۶سالگی در تیرماه ۱۳۶۴ در کرج اعدام شد.
متاسفانه از اين شهيد قهرمان، عکس و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را می‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۹ شهریور ۱۱, سه‌شنبه

مجاهد شهید محمد (وحید) خاکی جوان


محمد خاکی‌جوان سال ۱۳۳۲ در تهران به دنیا آمد. او مربی ورزش بود. در حکومت آخوندی، ورزشکارانی همچون حبیب خبیری و فروزان عبدی نیز به‌خاطر آزادیخواهی و تسلیم‌ناپذیری در برابر دیکتاتوری اعدام شدند. یکی دیگر از این ورزشکاران، محمد(وحید) بود که در دی‌ماه ۱۳۶۰ در شیراز اعدام شد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید