۱۳۹۷ بهمن ۱۱, پنجشنبه

مجاهد شهید اللهیار آذری


مشخصات مجاهد شهید اللهیار آذری
محل تولد: تهران
سن: 25
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

اللهیار آذری در سال 1360 در انگلستان هوادار مجاهدین بود و از مواضع سیاسی سازمان حمایت می کرد. با آغاز مبارزه مسلحانه علیه رژیم ضدبشری خمینی، اللهیار نیز همچون بسیاری دیگر از ایرانیان آزاده به دفاع از مبارزه مجاهدین برخاست.
از سال 1363 فعالیت خود را به شکل تمام وقت در انجمن هوادار مجاهدین در لندن آغاز کرد. و به خصوص در زمینه تامین نیازهای مالی سازمان بسیار فعال بود.
پس از انقلاب ایدئولوژیک، اللهیار مسئولیتهای انقلابی هر چه بیشتری به عهده گرفت. از آنجا که ارتباطات گسترده ای با جامعه ایرانیان مقیم انگلستان داشت، ابتدا عهده دار مسئولیت نیروی انجمن لندن شد. یک سال بعد مسئولیت نیرویی کل انجمن انگلستان را به عهده گرفت. مدتی نیز مسئولیت انجمن هواداران مجاهدین در نروژ و مسئولیت بخش نیرویی انجمن سوئد را به عهده داشت.
سرانجام در آستانه عملیات کبیر فروغ جاویدان به آرزوی خود دست یافت و پس از درخواستهای بسیار به منطقه مرزی منقل شد.
همرزمانش خاطرات بسیاری از رزم و نبرد او در صحنه های فروغ نقل کرده اند.
تا روز پنجشنبه 6مرداد 67 همچنان در صحنه های نبرد  می خروشید و بر دشمن می تاخت.
اما در یکی از پاتکهای دشمن، وقتی رزمندگان مجاهد خلق در یک منطقه جنگلی در محاصره پاسداران قرار گرفته بودند، ارتباطش قطع شد. بی شک قهرمانی این چنین جنگ آور، قهرمانانه جان باخته است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ بهمن ۱۰, چهارشنبه

مجاهد شهید مهران صمدزاده


مشخصات مجاهد شهید مهران صمدزاده
محل تولد: تهران
سن: 23
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: کرج
تاریخ شهادت: 1367

🔹🌺در مشایعت آزادی چندان شتاب مکن
🔹🌺که نوباوگان عاشق از گهواره های انتظار
🔹🌺دیریست جسته اند
🔹🌺و حقارت درفش و دار را فاتحانه لبخند می زنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ بهمن ۸, دوشنبه

مجاهد شهید زهرا نژادایمانی



گل های وحشی جنگل
اینک به جستجوی خون شهیدان نشسته‌اند
جنگل
کجاست جای قطره‌های خون شهیدان؟

زهرا نژاد ایمانی در دی‌ماه۱۳۳۹ در خانواده‌ای متوسط و پرجمعیت در محله خانی‌آباد تهران چشم به جهان گشود. پدرش یکی از کارگران زحمت‌کش کارخانه چیت‌سازی تهران بود که از آغاز فعالیت این کارخانه مشغول به فعالیت بوده. او یکی از طرفداران حقوق کارگران بود و همین روحیه در دخترش زهرا نیز تاثیرگذار بود. زهرا از همین رو به حق‌خوای و آزادیخواهی سوق پیدا کرد. کودکی زهرا در محله خانی‌آباد و در مدرسه چای جهان سپری شد. او کودکی با استعداد که دوره تحصیلی خود را با درخشان‌ترین نمرات به پایان رساند و با شرکت در اولین دوره کنکور در رشته تربیت معلم دانشگاه تهران قبول و وارد دانشگاه می‌شود. طبق گفته اعضای خانواده به‌شدت به نقاشی و نویسندگی علاقه داشته و شبها با نور چراغ گردسوز در آشپزخانه خانه پدری کسب علم میکرده. او دختری مهربان و حامی حقوق زنان بوده با شروع جنگ هشت ساله و تعطیل شدن دانشگاه به‌صورت داوطلبانه مشغول به تدریس در مقطع دبستان می‌شود و در آن‌زمان به مجاهدین می‌پیوندد و فعالیت خود را در زمینه روزنامه‌نگاری و مقاله‌نویسی شروع می‌کند. در صبحگاه ۳۰خرداد سال۶۰ در تظاهرات شرکت می‌کند اما با هجوم پاسداران و شلیک به فرمان خمینی ملعون او نیز دستگیر می‌شود. خانواده تا دو روز از وی خبری نداشته تا اینکه روز سوم دو تن از خواهران مجاهد خبر دستگیری وی را توسط جنایتکاران خمینی به خانواده ایشان می‌رسانند بعد از پیگیری پدر متوجه می‌شوند که بدون اطلاع خانواده، این مجاهد پرشور به همراه تعداد دیگری را شبانه در دادگاهی به اعدام محکوم شده و حکم اعدام نیز در همان شب به اجرا در آمده است. مجاهد خلق زهرا نژادایمانی با ایمانی راسخ به پیروزی و آزادی مردم محبوبش همراه با دیگر یارانش به ستاره‌ای درخشان در آسمان ایران بدل گشت تا روشنای راه برای نسلهای آینده باشد.
در آن‌روز رژیم جنایتکار خمینی اعلام می‌کند که بستگان متوفیان برای شناسایی پیکرها به پزشکی قانونی مراجعه کنند که خواهرشهید با مراجعه به پزشکی قانونی از روی عکس شهید ایشان را شناسایی می‌کنند. از همین‌جا رنگ سیاهی بر چشمان مادر و سنگینی غم از دست دادن جگرگوشه بر چشم و دل خانواده رخنه می‌کند. در آن روز به خانواده‌ها اجازه نمی‌دهند که جنازه جگرگوشه‌هایشان را ببرند و عزاداری کنند و حتی از برپا کردن مراسم از طرف خانواده‌های داغدار نیز ممانعت کرده و تهدید می‌کنند در صورت برپایی مراسم خانواده نیز دستگیر می‌شوند. بعد از چند روز ماموران مزدور، مزار شهید را در بهشت زهرا به خانواده نشان می‌دهند.
از آن سال به بعد مزدوران جنایتکار خمینی بارها سنگ مزار این مجاهد سرفراز را می‌شکنند، چرا که آنها حتی از نام و نشان این مجاهدان سرفراز و زنان بی باک و بیم نیز هراس و وحشت دارند.
به نقل از: م. حیدری


با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ بهمن ۵, جمعه

مجاهد شهید حسین ثیابی


مشخصات مجاهد شهید حسین ثیابی
محل تولد: تهران
تحصیلات: ديپلم
سن: 20
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1361

🌹🌹عکس این شهید قهرمان به تازگی به دست ما رسیده است.

♦️🌹تا رفت روی دار سر سربدارها
♦️🌹سرزد ز خاک خونی این مرز دارها

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ بهمن ۴, پنجشنبه

مجاهد شهید علیرضا افشون


مشخصات مجاهد شهید علیرضا افشون
محل تولد: -
شغل: -
سن: 25
تحصیلات: -
محل شهادت: کرج
تاریخ شهادت: 1367

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان اطلاعات تکمیلی و عکس نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید سید حسین سنجری


مشخصات مجاهد شهید سید حسین سنجری
محل تولد: تهران
شغل: دکوراتور
سن: 31
تحصیلات: -
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1360

🌠🌹در این باغ کوچک چرا
🌠🌹صدای تبر قطع نمی شود 
🌠🌹و صدای افتادن
🌠🌹تا کی به سوگ سروها بنشینیم
🌠🌹تا کی به سوگ صنوبرها
در این باغ کوچک مگر چند
🌠🌹سرو صنوبر هست
🌠🌹که دندان برنده تبر
🌠🌹از شکستنشان سیر نمی شود

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ بهمن ۲, سه‌شنبه

مجاهد شهید مسعود میرمحمدی


مشخصات مجاهد شهید مسعود میرمحمدی
محل تولد: تهران
شغل: کارگر
سن: 23
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1360

🔹ما را بخاطر دفاع
🔹از حرمت نام آزادی
🔹اعدام کردند

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ دی ۳۰, یکشنبه

مجاهد شهید بهرام شفقیان


مشخصات مجاهد شهید بهرام شفقیان
محل تولد: تهران
شغل: کارگر
سن: 21
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1363

مجاهد شهید بهرام شفقیان فرزند عیسی  سال ۱۳۴۲ در تهران به‌دنیا آمد. او که در آخرین چهارشنبه سال ۶۳ تیرباران شد ۲۱ سال بیشتر نداشت روحیه‌یی شاداب و خندان داشت و دوستان هم‌بندش در وصفش گفتند:


خوشا آنان که با ایثار هستی
ز هستی چشم پوشیدند و رفتند
خوشا آنان که وقت جان سپردن
به جای گریه خندیدند و رفتند 












با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید



۱۳۹۷ دی ۲۴, دوشنبه

مجاهد شهید حمیدرضا راستجو


مشخصات مجاهد شهید حمیدرضا راستجو
محل تولد: تهران
تحصیلات: ليسانس
سن: 25
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1360

مجاهد شهید حمیدرضا راستجو که فقط در عرض 5روز بعد از دستگیری به شهادت رسیده است. به گفته گورکن بدنش مثله شده بود. 
حمید در مرداد سال 60 به شهادت رسیده است. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ دی ۲۲, شنبه

مجاهد شهید مهدی مبینی کشه


مشخصات مجاهد شهید مهدی مبینی کشه
محل تولد: تهران
شغل: -
سن: 24
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: کرج
تاریخ شهادت: 1367

♦️در مشایعت آزادی چندان شتاب مكن
كه نوباوگان عاشق از گهواره‌های انتظار
دیریست جسته‌اند
و حقارت درفش و «دار» را فاتحانه لبخند می‌زنند.

لینک مطلب در سایت مجاهد: https://bit.ly/2soVyQ2

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ دی ۲۱, جمعه

مجاهد شهید علی نصرتی مطبوع


مشخصات مجاهد شهید علی نصرتی مطبوع
محل تولد: تهران
تحصیلات: ديپلم
سن: 23
محل شهادت: بابل
تاریخ شهادت: 1360

♦️دهان بگشای ای باران!
بگو از رازهای سرزمین من...
مرا آگاه کن از عاشقانه‌های نجواهای آزادی
که با خورشیدها بر «دار»ها رفتند.
دهان بگشای ای توفان!
مرا هوشیار کن از سکّه‌مرگ زندگی‌سوز شب شیخان!
دهان بگشای ای سنگ اوین!
دهلیز زندان!
ای زهار پوستین پوشیده‌ راز!
♦️دهان بگشای ای چاه جنایت...»!

لینک مطلب در سایت مجاهد: https://bit.ly/2Fmy1Ia

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید محمدرضا اسفندیاری


مشخصات مجاهد شهید محمدرضا اسفندیاری
محل تولد: تهران
تحصیلات: ديپلم
سن: 26
محل شهادت: میمه
تاریخ شهادت: 1372

🔹از درون شب تار
🔹می شکوفد گل سرخ 
🔹نیست تردید زمستان گذرد 
🔹وز پی اش پیک بهار با هزاران گل سرخ 
بی گمان می آید

لینک مطلب در سایت مجاهد: https://bit.ly/2RNvjRO

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ دی ۱۹, چهارشنبه

مجاهد شهید علی اکبر بزرگ بشر


مشخصات مجاهد شهید علی اکبر بزرگ بشر
محل تولد: تهران
شغل: کارمند بيمه اجتماعی
سن: 33
تحصیلات: -
محل شهادت: کرج
تاریخ شهادت: 1367

💥آخرین دقیقه
💥انتهای نگاه نیست.
💥من از پشت پلک‌هایت رد شده‌ام...
💥به پس‌کوچه‌های آینده برگرد
💥به دفترهای بازِ باران رجوع کن
💥اسم خیسم را از نگاهت پاک نکن
💥قرار ما با عشق...

لینک مطلب در سایت مجاهد: https://bit.ly/2SLdEqX

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید


۱۳۹۷ دی ۱۸, سه‌شنبه

درگذشت قهرمان مجاهد خلق بهزاد مسعودی


با ۴۴سال سابقه مبارزه حرفه‌یی در دیکتاتوری سلطنتی و دیکتاتوری آخوندی

بامداد سه‌شنبه ۱۸دیماه ۱۳۹۷، قهرمان مجاهد خلق بهزاد مسعودی، پس از ۴۴سال مجاهدت بی‌وقفه در دیکتاتوریهای شاه و شیخ، به عهد خود با خدا و خلق وفا کرد و به جاودانه فروغها پیوست. او به‌دنبال بیماری طولانی در بیمارستان در آلبانی درگذشت.

مجاهد صدیق بهزاد مسعودی متولد ۱۳۳۲ در تهران، دانشجوی راه و ساختمان در زمان شاه سه بار دستگیر شده بود و در چهارمین دور دستگیری و شکنجه در سال ۱۳۵۴ به مدت ۴سال حکم قطعی زندان گرفت و نهایتاً در قیام ضدسلطنتی آزاد شد.

بهزاد در دوران مبارزه سیاسی مجاهدین علیه حاکمیت خمینی از مسئولان بخش اجتماعی و از فرماندهان بسیار سخت کوش میلیشیا بود. در اواخر سال ۵۹ که چماقداران و پاسداران خمینی مرتباً به مجاهدین حمله می‌کردند مدتی در امداد پزشکی مجاهدین مسئولیت کمک و یاری رساندن به میلیشیا و مجاهدین مجروح را به‌عهده داشت.

قهرمان مجاهد خلق بهزاد مسعودی، فرماندهی سلسله‌ای از عملیات مجاهدین را برعهده داشت. از جمله در سال ۱۳۶۱ در شمال کردستان، در سال ۱۳۶۲ در شرق سردشت و در جنوب آلان و نیز عملیات مرزی در سال ۱۳۶۴. او همچنین با شجاعت و رشادتی چشمگیر در سلسله عملیات ارتش آزادیبخش ملی ایران به‌ویژه عملیات آفتاب، عملیات چلچراغ و فروغ جاویدان شرکت داشت. در دوران ۱۴ساله پایداری پرشکوه در اشرف و لیبرتی در معاونت اطلاعات ارتش آزادیبخش به شایستگی آزمایش صدق و پاکبازی داد.

خانم مریم رجوی با درود به بهزاد مسعودی و مجاهدت تابناک ۴۴ساله‌اش برای آزادی خلق و میهن، درگذشت این قهرمان صدیق را به همرزمان مجاهد و بستگانش تسلیت گفت.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ دی ۱۶, یکشنبه

مجاهد شهید محمد مستعلی مجدآبادی


مشخصات مجاهد شهید محمد (فراهانی) مستعلی مجدآبادی
محل تولد: تهران
تحصیلات: متوسطه 
سن: 19
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1361 

💥 مرا عهدیست با جانان
💥 که تا جان در بدن دارم
💥 هواداران کویش را 
💥 چو جان خویشتن دارم

لینک مطلب در سایت مجاهد: https://bit.ly/2FgpXb3

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید



مجاهد شهید حمیدرضا شهرابی فراهانی


مشخصات مجاهد شهید حمیدرضا شهرابی فراهانی
محل تولد: تهران
تحصیلات: ديپلم
سن: 25
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1366

💥 اونکه از داس شقاوت میچکه خون ستاره س
💥 لاله ها به جرم سرخی تنشون تیکه و پاره س
💥 پشت سر کشتار باغه روبرو شب نعره باد
💥 خاک ما اما هنوزم فکر رویشی دوباره س
💥 زیر سوز تازیانه قامت سروای آزاد
💥 از اوین تا عادل آباد عدل و داده رفته بر باد
💥 صف طولانی معراج از قفس تا پل پرواز

لینک مطلب در سایت مجاهد: https://bit.ly/2CScjcw

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ دی ۱۵, شنبه

مجاهد شهید محمدرضا سریع الاطلاق فرد


مشخصات مجاهد شهید محمدرضا (فرشاد) سریع الاطلاق فرد (فردی)
محل تولد: تهران
تحصیلات: دانش آموز طراح داخلی
سن: 22
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1360

✨من آن گلبرگ مغرورم
که میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری
✨پی شبنم نمی گردم

لینک مطلب در سایت مجاهد: https://bit.ly/2QnICU3

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ دی ۱۳, پنجشنبه

مجاهد شهید ناصرنوروزی


مشخصات مجاهد شهید ناصرنوروزی
محل تولد: کرج 
تحصیلات: دانشجو
سن: 25
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1367

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان عکس، خاطرات و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

ما پوياي ره يزدانيم
چو خروشان چشمهٴ جوشانيم
بركن بنياد ستمها اي مجاهد اي مجاهد
كه تويي پوياي رهائيها
اين است فرمان خداي ما
اين است رسالت نسل ما
تو به پايان بر شب تار ما
از خون آكنده تن و جانم
تو رهايي را به جهان باز آر



لینک مطلب در سایت مجاهد: https://bit.ly/2H2wwAa

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهدشهید هادی جلال‌آبادی‌فراهانی


مشخصات مجاهدشهید هادی جلال‌آبادی‌فراهانی
محل تولد: تهران
تحصیلات: ديپلم
سن: 26
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1367

اگر در کبرای ملاقات با پسرم که در اوین زندانی بود، به‌آن‌جا رفته بودم، هادی جلال‌آبادی‌فراهانی را شناختم. علت این‌که بین همه هادی توجه مرا جلب کرد، این بود که خیلی به‌ندرت پیش می‌آمد، زندانی را در شرایطی که مجروح است یا آثار شکنجه شدید روی بدنش هست به‌ملاقات بیاورند. بعداً از سایر خانواده‌ها شنیدم که این کار از نظر لاجوردی و بازجوهای اوین فلسفه خاصی دارد. هادی هیکلی نحیف داشت، اما در چهره‌اش به‌رغم جای زخمها و لکه‌های خون، صلابت و استواری خاصی بود. با چشمان پرامیدی به‌سمت ما نگاه کرد و من هنگامی‌که صدای فریاد خانمی‌را که در کنارم ایستاده بود شنیدم، با این پسر و مادرش آشنا شدم. عجیب بود که حالت چهره و وضع بدنی آن جوان با هم نمی‌خواند. آن قدر شلاق خورده بود و پاهایش چنان آش و لاش بودند که نمی‌توانست سرپا بایستد و دو‌پاسدار کنارشان بودند،  «در سال‌یکی از روزهایی که غول‌پیکر زیر‌بغلش را گرفته بودند و می‌کشاندند. چهره استوار و پر‌امیدش به‌طرز عجیبی در ذهنم نشسته است و بعد از سالها هنوز از یاد نبرده‌ام. بعد از پایان ملاقات، وقتی که در محوطه جلو زندان اوین از آن خانم پرسیدم که ماجرا چه بود؟ او اسم فرزندش را گفت: هادی جلال‌آبادی‌فراهانی! و توضیح داد که پسرم از میلیشیاهای فعال مجاهدین و سال آخر دبیرستان بود که دستگیرش کردند و این اولین ملاقات من بود. آن روز مادر بسیار پریشان بود. مادرهای دیگر هم آمدند تا او را دلداری بدهند. آن استواری و صلابتی که در چهره هادی بود، احترام همه را به‌سوی مادرش جلب کرده بود. یکی از مادرها که با‌تجربه‌تر می‌نمود، می‌گفت از زمان شاه هم هر‌هفته جلو اوین به‌ملاقات فرزندانش می‌آمده است، گفت: خانم حالا منتظر باشید که شما را صدا کنند و بپرسند که رفقای پسرتان چه‌کسانی بودند؟ این شگرد لاجوردی است که وقتی به‌خصوص یکی از میلیشیاها حرف نمی‌زند و اطلاعاتی درباره همرزمانش نمی‌دهد، همان روز ملاقات او را آش و لاش می‌کنند تا به‌مادرش نشان بدهند. وقتی مادری با این وضع فرزندش روبه‌رو شود، طبیعی است که ناراحت و پریشان است. لذا در همان حال به‌او می‌گویند: این ثمره همنشینی با دوستانی است که شما می‌دانید کی هستند! به‌این‌وسیله، خانواده‌ها و به‌خصوص مادرها را تحت فشار می‌گذارند تا اسم و مشخصاتی از دوستان فرزندشان بدهند. بعد از آن روز بارها مادر هادی را در‌مقابل زندانهای اوین و قزلحصار و گوهردشت دیدم و از احوال پسرش می‌پرسیدم. 
مادر هربار خاطره تازه‌یی از مقاومت و استواری هادی داشت. دیگر هادی را مثل پسر خودم دوست می‌داشتم و برایش دعا می‌کردم. مادرش می‌گفت: از لاجوردی پرسیدم آخر پسرم چکار کرده است که او را رها نمی‌کنید؟ مگر قبل‌از 30خرداد دستگیر نشده، دیگر از جانش چه می‌خواهید؟ لاجوردی به‌مادر گفته بود: خانم پسر شما مسئول چند‌دبیرستان بوده، تازه هنوز هم منافق است و خیلیها که بعد‌از 30خرداد دستگیر شده‌اند، در زندان دنباله‌رو او هستند» (از نامه یک‌خانم ایرانی پناهنده در هلند) 
هادی جلال‌آبادی‌فراهانی، در15اسفند سال1341 در تهران متولد شد. او در شمار قهرمانان شهید قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال‌است. هادی از آن زندانیان مجاهدی بود که آشکارا رو‌در‌روی لاجوردی می‌ایستادند و بهای سنگین مقاومت و استواری خود را می‌پرداختند. او در روز 23خرداد‌یعنی قبل از این‌که مقاومت مسلحانه در‌قبال یورش سبعانه پاسداران شروع شود، دستگیر شده بود. تا 7ماه بعد از دستگیری هیچ ملاقاتی به‌او نداده بودند و خانواده‌اش از وضع او در زندان بی‌خبر بودند. بعد از دوسال اسارت در اوین تازه محاکمه‌یی تشکیل دادند و او را به‌اعدام محکوم کردند. حکم اعدامی را که برای به‌زانو در‌آوردن هادی صادر کرده بودند، تا11ماه بعد معلق نگهداشتند. پرونده‌اش را به‌شورای عالی قضایی فرستادند و در آن‌جا حکم اعدام او را به‌سال زندان تبدیل کردند. اما در کمال وقاحت گفتند که 3.5سال از عمرت را که در زندان گذرانده‌ای به‌حساب نمی‌آوریم! یکی از زندانیان سیاسی سابق که در اوین با هادی آشنایی داشته، نوشته است: «اولین‌باری که لاجوردی گروه بزرگی از زندانیان را به‌حیاط اوین آورد تا موضوع کار اجباری یا بیگاری را مطرح کند، هادی از اولین زندانیان مجاهدی بود که از قبول این کار سرپیچی کرد و بهای این کار شجاعانه و بسیار مؤثر خود را به‌صورت دو‌سال اسارت در سلول انفرادی پرداخت. به‌خاطر روحیه سرشار و مقاومش و ایستادگی مستمر و شجاعانه در‌برابر دژخیمان، بخش عمده دوران اسارتش را در سلولهای انفرادی و با تحمل سخت‌ترین شکنجه‌ها به‌سر برد». 
وقتی او را از اوین به‌قزلحصار منتقل کردند، همان مقابله شجاعانه او که لاجوردی را به‌ستوه آورده بود و این‌بار در‌مقابل حاج‌داوود، جلاد زندان قزلحصار، ادامه پیدا کرد.
یکی دیگر از همرزمانش نوشته است: «حاج‌داوود در گرمای تابستان، هادی را در یک‌تابوت فلزی گذاشته و به‌او گفته بود هر‌وقت خواستی از این تابوت بیرون بیایی یا چیزی لازم داشتی باید بگویی «مرگ بر منافقین»! در غیراین صورت باید تا شب در همین تابوت بمانی. در آن روز گرم تابستان، بخش عمده بدن هادی دچار سوختگی شد، ولی هرگز لب نگشود و حسرت یک‌آخ را هم بر‌دل دژخیم گذاشت. حتی تا یک‌هفته بعد از دژخیمان پماد سوختگی نخواست و هیچ مراجعه‌یی به‌بهداری نکرد و در ملاقات با مادرش از او پماد سوختگی خواسته بود و به‌این وسیله ماجرای تابوت را به‌مادر منتقل کرد. برای همه ما در زندان روشن بود و به‌وضوح می‌دیدیم که هادی جز مقاومت سرسختانه و تمام‌عیار و تلاش برای این‌که ذره‌یی منفعت به‌جیب دشمن نرود، به‌چیز دیگری فکر نمی‌کرد».
پس از برچیده شدن زندان قزلحصار، زندانیان سیاسی آن‌جا و بخشی از زندانیان اوین را به‌گوهردشت منتقل کردند. هادی در شمار پیشگامان مقاومت علنی و رو‌در‌رو با دژخیمان رژیم در زندان گوهردشت بود. در خاطرات یک‌زندانی از‌بند‌رسته دیگر آمده است: «اولین باری که برنامه جمعی نماز عید‌فطر را در زندان گوهردشت برگزار کردیم، هادی به‌نماز ایستاد و همه به‌او اقتدا کردند. به‌خاطر این کار، او را به‌یک‌سلول بدون هوا انداختند و پس‌از مدتی که در سلول به‌حال اغما افتاد، او را بیرون آورده بودند و سراپای بدن نیمه‌جانش را شلاق زدند.
درهم شکستن هادی برای دژخیمان بسیار مهم بود. مدتی درپی آن بودند که از او مصاحبه بگیرند. یک‌بار حسابی فریبشان داد و کاری کرد که تا مدتی سراغ مصاحبه با زندانیان نمی‌رفتند. بعد از فشارهای بسیار، هادی گفته بود، حاضرم در حضور گروهی از زندانیان در حسینیه زندان حرف بزنم.
او را به‌حسینیه بردند تا در حضور انبوهی از زندانیان قدرت خود را به‌نمایش بگذارند و بگویند که بالاخره او را درهم شکستیم. به‌محض این‌که هادی پشت می‌کروفن قرار گرفت، در چند‌جمله کوتاه گفت که مواضع من درست است و من بر عقاید خودم و ایمانم به‌سازمان مجاهدین استوار هستم و ذره‌یی کوتاه نمی‌آیم.
در این‌جا بود که زندانیان حاضر در سالن یکپارچه برایش کف زدند و نمایش قدرت پوشالی رژیم مفتضحانه شکست خورد.
در یکی از روزهای آذرماه 67 هنگامی‌که مادرش برای مطلع شدن از سرنوشت او به‌اوین مراجعه کرده بود، دژخیمان خمینی خون‌آشام تنها مقداری از وسایل او را تحویل داده و گفته بودند که او را در روز 3مهر67 تیرباران کرده‌اند.
یکی از کارگزاران رژیم در اوین به‌خانواده او گفته بود: «هادی جلال‌آبادی را دوباره محاکمه کردند. در دادگاه از او پرسیده شد که آیا حمله مجاهدین به‌غرب کشور[عملیات کبیر فروغ جاویدان] را قبول داری؟
او جواب داد:
بله قبول دارم. اگر من هم در کنار آنها بودم، حتما در این حمله شرکت می‌کردم».
بدین ترتیب هادی قهرمان پس از 7سال مقاومت قهرمانانه و حماسی در مخوف‌ترین زندانهای خمینی جلاد و تحمل وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها و دشوارترین شرایط در سلولهای انفرادی در جریان مقاومت و ایستادگی حماسی و تاریخی قهرمانان مجاهد خلق در برابر خمینی دجال، بر‌سر پیمان خود با خدا و خلق ایستاد و به‌جاودانه‌فروغها پیوست‌.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ دی ۱۲, چهارشنبه

مجاهد شهید کاظم سـیدی کمجانی



مشخصات مجاهد شهید کاظم سیدی کمجانی
محل تولد: تهران
تحصیلات: ديپلم
سن: 26
محل شهادت: تبریز
تاریخ شهادت: 1360

مجاهد شهید کاظم سیدی کمجانی برای یاران و انبوه مردم زحمتکشی که در ارتباط با او بودند همواره مترادف شادابی و جدیت بود. به‌ویژه کارگران مبارز ماشین‌سازی، تراکتورسازی، لیف‌تراکت، ایدم و...چهره مجاهدی را که با پشتکاری بسیار از حقوق آنان سخن می‌گفت و برای آنان مبارزه می‌کرد را هرگز فراموش نخواهند کرد.
کاظم در سال1334 در یکی از محلات جنوب تهران متولد شد و از همان بدو تولد با دردها و رنجهای مردمی آشنا گردید که در زیر شدیدترین فشارهای اقتصادی ـ ‌اجتماعی به‌سر می‌بردند و هیچ فریادرسی نداشتند. او خود فرزند سختی و مشقت بود. هم از این رو از همان آغاز زندگی عشق به‌توده‌های محروم در دلش شعله‌ور گردید. اولین فعالیتهای اجتماعی خود را از سنین نوجوانی با کمک به‌فقرا و رسیدگی به‌دردهای آنها آغاز کرد. اما به‌زودی دریافت که راه‌حل نهایی و بنیادی محو هرگونه ستم و استثمار در یک مبارزه انقلابی سیاسی است. 
این ایام مصادف با درخشش سازمان مجاهدین، به‌عنوان پیشتاز مبارزه مسلحانه‌انقلابی با رژیم شاه بود. کاظم به‌زودی در مسیری قرار گرفت که با سازمان و اهداف آن آشنا شد. خود او درباره این دوره از زندگی خود گفته‌است:‌ «زندگی من از وقتی چشم باز کردم با فقر و محرومیت همراه بود. وقتی بزرگتر شدم هیچ عشقی جز مردم محروم نداشتم. حاضر بودم برای نشاندن یک لبخند برروی لبان یک کودک گودنشین هرکاری بکنم. به‌میان آنها رفتم. ساعتهای متمادی و روزهای طولانی در گودهای جنوب تهران نظیر گود عربها با آنها زندگی کردم و برایشان هرکاری که از دستم برآمد کردم. ابتدا تصورم این بود که با این قبیل کارها مسأله آنها حل می‌شود. اما تلاشهایم را بی‌ثمر می‌دیدم. می‌دانستم که اگر هزاران نفر هم مثل من پیدا شوند و تمام انرژی خود را برای بهبود زندگی محرومان بگذارند کار به‌جایی نخواهد رسید. فهمیدم در حاکمیت رژیمی غارتگر و ضدمردمی کارهای امثال من نه‌تنها چاره کار نیست که برعکس به‌بقای همان دزدان و غارتگران کمک می‌کند. در همین‌سالها بود که برای اولین بار نام سازمان مجاهدین به‌گوشم خورد. سازمانی که راه نجات را در مبارزه مسلحانه علیه ظلم و ستم حاکم می‌دانست. از آن‌جا بود که راهم را عوض کردم و به‌سلک هواداران سازمان پیوستم».
از آن‌پس تمام کوششهای کاظم صرف پیداکردن راهی برای ارتباط با سازمان می‌شود. کاظم با عده‌یی از دوستانش شروع‌به ‌فعالیت در راه معرفی و تبلیغ آرمان مجاهدین می‌کنند. این ایام مصادف با دورانی است که کاظم را به‌سربازی برده و او در پادگان قزوین مشغول انجام وظیفه است. عاقبت پس از 8ماه فعالیت در پادگان، در سال54، فعالیتهای او لو می‌رود و توسط مزدوران رژیم دستگیر می‌شود. به‌علت این‌که سرباز بود ابتدا به‌زندان دادرسی ارتش منتقل می‌شود و 40روز را در زیر شدیدترین شکنجه‌ها سپری می‌کند. یکی از یاران او در این‌باره نوشته است:‌ «دستگیری کاظم مصادف با ماه رمضان بود. او در تمام مدتی که در زیر شکنجه قرار داشت روزه بود و با وجود این، از بهترین نمونه‌های مقاومت در برابر دژخیمان بود. او را به‌قدری زده بودند که در سلول به‌صورت چهاردست و پا حرکت می‌کرد. با این‌حال روحیه‌یی بسیار شاد و سرزنده داشت به‌طوری که همه ما را تحت‌تأثیر قرار می‌داد».
عاقبت بعد از پایان دوران شکنجه‌ و بازجویی کاظم را در دادگاه به‌6سال حبس محکوم کردند. او سپس به‌زندان کمیته شهربانی و سپس به‌زندان قصر منتقل شد. یکی از مجاهدانی که در زندان با کاظم آشنا شده در این‌باره می‌نویسد:‌ «برای اولین بار او را سال54 در بند2و3 قصر دیدم. اولین چیزی که از او در خاطرم حک ‌شد این بود که با فردی مواجهم که علاوه بر داشتن روحیه بالا در امر مبارزه مصمم و جدی است. معلوم بود با ایمان کامل مبارزه را انتخاب کرده‌ و بسیار شاد، چالاک و هوشیار بود. با وجود تحمل شکنجه‌های زیاد اصلاً به‌روی خودش نمی‌آورد و تمام هم و غمش این بود که چگونه مبارزه‌اش را ادامه دهد. به‌همین خاطر بسیار زود جذب روابط درونی تشکیلات مجاهدین در درون زندان شد. 
این ایام با ضربه خائنانه اپورتونیستی به‌مجاهدین مصادف بود. کاظم در بحبوحه این ضربه در کنار مجاهدان اسیر قرار گرفت.
یکی دیگر از مجاهدان اسیر که در زندان شاه با کاظم بوده در این‌باره می‌گوید: ‌«اولین نتیجه خیانت اپورتونیستها سربرداشتن یک جریان راست ارتجاعی زودرس بود. بعد از ضربه، مدعیان رنگارنگی در برابر سازمان سربلند کردند که تا آن موقع جرأت حرف زدن هم نداشتند. اما حالا مانند افعیان یخزده در گرمای تابستان به‌هوش آمده و می‌خواستند کار خیانتکاران اپورتونیست را در جهت اهداف و آرزوهای ساواک تکمیل کنند و کار مجاهدین را یکسره سازند. به‌همین دلیل جنگی بسیار جدی و حاد بین ما و عناصر راست ارتجاعی درگرفت که در این مقطع کاظم هم از‌جمله کسانی بود که در پیمودن راه مجاهدین تردیدی به‌خود راه نداد. او با قاطعیت مرزهای سیاسی ـ ایدئولوژیک خود را با مرتجعان و مدعیان ترسیم کرد و در برابر آنها موضع گرفت».
موضعگیری قاطع کاظم او را به‌عنوان عنصری انقلابی هرچه بیشتر به‌مجاهدین نزدیک کرد. او تحت مسئولیت مجاهدین دلاوری هم‌چون سیاووش سیفی و حمید جلالزاده و علیرضا کرمعلی قرار گرفت و هرروز و هرلحظه بر عمق بینش و آگاهی انقلابی خود افزود. آموزشهای تئوریک سازمان بر جدیت و عزم راسخ کاظم افزود و به‌زودی او از‌جمله کادرهای مجاهدی گردید که خود می‌توانست مسئولیتهای متعددی را به‌عهده بگیرد و با شایستگی تمام آنها را انجام دهد.
در آبان سال57، هم‌زمان با اوجگیری جنبش اعتراضی مردم علیه نظام ستمشاهی، کاظم نیز در کنار تعداد دیگری از مجاهدان از زندان رهایی یافت. کاظم قهرمان بلافاصله پس از آزادی به‌یکی از بستگانش گفت:‌ «ما آزادی خودمان را مرهون خونهای برزمین ریخته‌شده مردم هستیم. این خونها برای همیشه بر دوشهای ما سنگینی می‌کند و لذا ما باید سربازهای خوبی برای مردم باشیم». او که مجاهدی فروتن و ساده‌زیست بود با بیان این جمله خطوط کلی زندگی آینده‌اش را ترسیم کرد و تا به‌آخر به‌آن وفادار ماند.
کاظم پس از آزادی مدتی به‌روستای آبا و‌اجدادی خود در نطنز رفت و مورد استقبال شدید مردم قرار گرفت. اما به‌زودی به‌ تهران بازگشت و ارتباط خود را با سازمان برقرار نمود. بعد از آن با شور بسیار در حرکات و تظاهرات اعتراضی مردم علیه رژیم شاه شرکت فعال داشت. کاظم در این دوران از زمره اعضای تیمهای عملیاتی سازمان بود که به‌صورت مسلحانه در پیروزی قیام نقش داشتند. او در تسخیر مسلحانه مراکز رژیم از‌جمله رادیو و تلویزیون شاه فعالآنه شرکت داشت و مدتی پس از آن نیز به‌حفاظت از آن پرداخت. سپس با تیم عملیاتی خود به‌دانشگاه منتقل شد و مدتی نیز به‌حفاظت از دانشگاه مشغول بود.
پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی کاظم قهرمان از‌جمله مجاهدینی بود که برای راه‌اندازی دفاتر مجاهدین به‌شهرستانها منتقل گردید. کاظم به‌تبریز رفت و در آن‌جا تحت مسئولیت مجاهد شهید سیاوش سیفی در بخش کارگری سازمان در تبریز به‌کار پرداخت. پس از اندک مدتی به‌خاطر صلاحیتهایی که از خود نشان داد مسئولیت بخش کارگری را به‌عهده گرفت. این دوران اوج شکوفایی کاظم است. او به‌یمن خصائل انقلابی و مجاهدی خود توانست تشکلهای متعددی برای احقاق حقوق کارگران زحمتکش و مبارز تبریز پی‌ریزی کند. بسیاری از کارگران مجاهدی که بعدها خود به‌صفوف مجاهدین پیوستند در این دوران و براثر فعالیتهای بی‌وقفه کاظم و سایر خواهران و برادرانش در بخش کارگری سازمان به‌حقوق تاریخی خود آشنا شدند. کاظم در افشاگری نسبت‌به‌ ارتجاع تازه به‌ حاکمیت رسیده لحظه‌یی کوتاهی نمی‌کرد و با‌توجه به‌شناختی که از این جریان داشت با زبانی ساده و مؤثر حقایق را برای کارگران توضیح می‌داد و راه رهایی آنان را برایشان روشن می‌ساخت. یکی دیگر از مسئولان او نوشته است:‌ «کاظم در کار تشکیلاتی وانجام مسئولیت خودش هیچ‌گاه خسته نمی‌شد و سر ازپا نمی‌شناخت و هر‌وقت که سراغ او می‌رفتیم تا دیر‌وقت مشغول به‌کار بود‌.او علاقه خاصی به‌برادر مسعود و موسی داشت وهنگامی‌که پای صحبت آنها بود سراپا گوش بود که ببیند آنها چه می‌گویند. وقتی که درگیریهای فاز سیاسی با چماقداران و فالآنژها درسطح شهر شروع شد کاظم و یارانش جزو اولین کسانی بودند که درهرصحنه‌یی حاضر می‌شدند و با حضور او صحنه می‌چرخید».
یکی از مجاهدینی که با کاظم از نزدیک کار کرده در این‌باره نوشته است: «کاظم در اوج صداقت و با انگیزه‌های بسیار والای انقلابی کار می‌کرد. او به‌راستی از هرکاری که برای پیشبرد اهداف سازمان تشخیص می‌داد دریغ نمی‌ورزید و با پشتکار بسیار به‌جنگ مشکلات می‌رفت. برای همین هم به‌زودی توانستیم در بسیاری از کارخانه‌های بزرگ تبریز، نظیر ماشین‌سازی و تراکتورسازی نفوذ بسیاری پیدا کنیم». 
مجاهد دیگری نوشته‌است:‌ «در تبریز، بخش کارگری ما یکی از قویترین و پرنفوذترین ارگانهای موجود در تبریز بود. و کسی که بیشترین نقش را در گسترش این نفوذ داشت کاظم بود که با زحمات شبانه‌روزی، با پشتکار و با عشق بی‌دریغش نسبت به‌مردم این‌راه را باز کرد. با وجودی که او زبان ترکی نمی‌دانست اما توانسته بود درصحبت متقابل با کارگران این مسأله را حل کند. او به‌کارخانه‌های مختلف سرمی‌زد و رابطه بسیار نزدیکی با کارگران برقرار می‌کرد. کاظم همیشه می‌گفت خمینی رهبری انقلاب را ربود و این بزرگترین خیانتی است که کسی می‌توانست درحق مردم انجام دهد. خیانت به‌آرمان و عواطف مردم از‌جمله گناهانی است که خدا هیچ‌گاه نمی‌بخشد و من از سالهای قبل آموخته‌ام که دست قدرت خدا از آستین توده‌ها بیرون می‌آید. بنابراین باید تا ذره آخر این لقمه حرام را از گلوی این مفتخور کلاش بیرون بکشیم». 
با چنین کینه انقلابی بود که کاظم با مرتجعان نوکیسه برخورد می‌کرد و به‌معرفی آرمان سازمان می‌پرداخت. به‌همین دلیل به‌زودی کاظم به‌عنوان یک چهره محبوب بین کارگران تبریز شناخته می‌شد. در همین‌راستا بود که کاظم مسئولیتهای بیشتری را به‌عهده گرفت. او در سال59، علاوه بر مسئولیت بخش کارگری، مسئولیت بخش دانش‌آموزی سازمان را نیز به‌عهده گرفت. یکی از خواهران مجاهد که در آن ایام تحت مسئولیت کاظم بوده، نوشته‌است:‌«کاظم همیشه ما را به‌تهاجم تشویق می‌کرد و از ما می‌خواست دربرابر چماقداران کوتاه نیاییم. در سال59، درنشستی که با خواهران دانشجویی و دانش‌آموزی داشت، گفت: «پاسدار و کمیته‌چی ایدئولوژی ندارد. چماقش را بگیرید پرت کنید وسط خیابان، دیگر همه هیبتش می‌ریزد». مدتی بعد کاظم به‌عنوان مسئول کل بخش اجتماعی سازمان در تبریز انتخاب شد. علاوه برآن مسئول اطلاعات و امنیت سازمان در استان آذربایجان بود.
با شروع مبارزه آزادیبخش علیه رژیم آخوندی ، کاظم با اشتیاقی فراوان به‌صفوف مبارزه پیوست‌. مرتجعان که او را به‌خوبی می‌شناختند از او کینه‌یی شدید به‌دل داشتند و درصدد بودند تا او را به‌هرنحو که شده دستگیر کنند. آخوند جنایتکار موسوی، دستور داد عکسهای کاظم را چاپ و در سراسر شهر پخش کنند و از مزدوران خود خواست تا هرطور شده او را دستگیر کنند. اما واقعیت این بود که صلابت کاظم طوری بود که حتی مزدوران نیز یارای نزدیک شدن به‌او را نداشتند. یکی از برادرانی که در آن زمان با کاظم ارتباط داشت، نوشته است:‌ «صبح روز 29شهریور60 از کاظم جدا شدیم. او سوار ماشینش شد و رفت. نیم ساعت بعد او را در خیابان شناسایی کردند. اما از آن جا که می‌دانستند در صورت نزدیک شدن به‌او چه بلایی سرشان خواهد آمد ‌ترسیدند به‌او نزدیک شوند. فرمانده مزدور سپاه دستور داد او را در حین رانندگی به‌رگبار بستند و او درجا پشت فرمان به‌شهادت رسید.
به‌این ترتیب دفتر زندگی مجاهدی بسته شد که سالهای عمر پربار خود را صرف رهایی مردمش کرده بود و در مسیر مجاهدت و نبرد از هیچ چیز دریغ نورزید.



با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید