۱۳۹۸ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

مجاهد شهید رسول جافری


مشخصات مجاهد شهید رسول جافری

محل تولد: کرج
شغل: ديپلم
سن: ۲۷
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷

رسول جافری فعالانه در تظاهرات و قیام ضدسلطنتی شرکت داشت. از فردای ۲۲بهمن فعالیت خود را در رابطه با مجاهدین آغاز کرد. او ابتدا به صورت نیمه وقت در کار تبلیغی، پخش اطلاعیه و توزیع نشریه و نیز شرکت در گردهماییها و تظاهرات وارد فعالیت شد.
در سال۵۸، به فعالیت تمام وقت و حرفه ای در ارتباط با سازمان پرداخت. تا اواخر سال۵۹، در بخشهای محلات و دانش‌آموزی فعالیت می‌کرد.
پس از آغاز مقاومت انقلابی، به زندگی مخفی روی آورد. در سال ۶۲، از کشور خارج و در فروردین۶۳، به منطقه اعزام شد. در نامه ای به سازمان نوشت:
«...تقاضای جنگیدن در گروهانهای رزمی مجاهدین خلق را دارم و به این منظور آمادگی کامل جسمی و روحی خود را جهت مبارزه در خط مقدم جبهه و شرایط ویژه آن اعلام می دارم.
با تاکید بر این که موارد بالا را آگاهانه و با اختیار کامل بیان می کنم، از سازمان مجاهدین تقاضا می نمایم که مرا جهت پیوستن به جبهه نبرد یاری نماید...».
با حضور در میان رزمندگان و گرفتن سلاح، نسبت به آموزشهای نظامی مشتاق بود و به فراگیری آن پرداخت. با تشکیل ارتش آزادیبخش، او نیز به یکانهای رزمی ارتش راه یافت. در فروغ جاویدان با شور بسیار به صحنه نبرد شتافت، قهرمانانه جنگید و سرانجام به عهد خود با خدا و خلق وفا کرد و پس از نبردی حماسی به شهادت رسید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ بهمن ۲۶, شنبه

مجاهد شهید طیبه جباریانها


مشخصات مجاهد شهید طیبه جباریانها

محل تولد: تهران
شغل: ديپلم
سن: ۲۱
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: فروردین ۱۳۶۱

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ بهمن ۲۳, چهارشنبه

مجاهد شهید رضا نیساری


مشخصات مجاهد شهید رضا (عبدالله) نیساری

محل تولد: کرج
شغل: ديپلم
سن: ۲۱
محل شهادت: قزوین
تاریخ شهادت: آبان۱۳۶۰

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ بهمن ۱۹, شنبه

یادی از محمد معینی (فرمانده افشین) از قهرمانان ۱۹بهمن ۶۰


در آستانه سالگرد ۱۹بهمن ۱۳۶۰ احساس نیاز می‌کنم که درباره یار دبستانی و برادر عزیز و همرزم مجاهدم محمد معینی چند خط بنویسم. یکی از فرماندهان بی‌نام و نشان حماسه ۱۹بهمن ۱۳۶۰ که در زمره یاران اشرف و موسی در عاشورای مجاهدین به خاک افتاد. کسی که شخصیت والای انقلابیش ناشناخته باقی مانده است. هر چه در سالهای گذشته تلاش کردیم که عکسی از او در داخل کشور به‌دست بیاوریم، متأسفانه امکانپذیر نشد. چون او که در حفاظت سازمان بود همه عکسهایش را در خانه و خانواده از بین برده بود، تا بتواند به‌بهترین شکل مسئولیت حفاظتی‌اش را انجام دهد.
محمد الگویی از همه ویژگیهای انقلابی و انسانی بود، مجاهدی مسئول و جدی، فداکار و مهربان، آگاه و باهوش، از بهترین شاگردان در درس و ورزش بود، به‌طوری‌که همه اطرافیانش در خانواده و دبیرستان و محله را تحت تاثیر قرار می‌داد.
خاطراتش به‌سرعت از ذهنم می‌گذرد، از هفت سالگی در کلاس اول که با هم در یک کلاس به دبستان وارد شدیم تا بهار ۱۳۴۹ در کلاس ششم دبستان که با هم روی میله‌های کنار تور بسکتبال حیاط مدرسه علوی (همان محلی که خمینی دیو جماران بعد از برگشت به ایران مدتی در آنجا ساکن بود) نشستیم و محمد از من خواست که راجع به یک موضوع مهم خصوصی صحبت کنیم و با جدیت گفت که میدانی این شاه ظالم است و باید برای نجات مردم از ظلم کاری کرد... این صحبت کوتاه از اولین جملاتی بود که بین ما رد و بدل شد و مسیر آینده زندگی هر دوی ما را رقم زد.
تا اولین روزهای عید ۱۳۵۰ که در کلاس اول دبیرستان از تعطیلات نوروزی به مدرسه برگشته بودیم و محمد با هیجان گفت هیچ میدانی که در کشور ما هم مبارزه مسلحانه انقلابی برای آزادی شروع شده است و سپس ظهر با هم از دبیرستان با طرحی خارج شده و بدو رو در پل چوبی سوار اتوبوس دو طبقه شدیم تا چهره شهدای سرفراز فدایی را که در اسفند ۱۳۴۹ تیرباران شده بودند و باقیمانده عکسهای آنها در طبقه دوم اتوبوس وجود داشت را ببینم. احساس افتخار پرشکوهی از دیدن آن سروهای ایستاده در برابر دیکتاتوری شاه به‌ما دست داد که در قلبم، برای همیشه حیاتم، هک شده است.
مهر ۱۳۵۴ در کلاس ششم دبیرستان خبر دردناک ضربه اپورتونیستی به سازمان مجاهدین خلق و انتشار بیانیه اپورتونیستهای چپ‌نما که محمد از برادر بزرگترش در دانشکده فنی تهران می‌گرفت، به ما رسید. در آن زمان محمد گفت به‌خاطر دستگیری عده‌ای از دوستان در اثر ضربه اپورتونیستی باید آمادگی برای دستگیری را داشته باشم و تاکتیکهای مختلفی برای فریب مأموران ساواک را به من یاد داد که چند ماه بعد در روز دستگیریم برای فریب مأموران مؤثر واقع شد.
از خاطرات همان مقطع ضربه اپورتونیستی بیاد دارم که علی خامنه‌ای ولی‌فقیه جنایتکار خامنه‌ای برای روضه خانی در ماه رمضان از مشهد به تهران به خانه پدر محمد معینی در خیابان ایران می‌آمد و پدر محمد هم به این روضه‌خوان پول ناچیزی می‌داد. آن زمان خامنه‌ای برای این‌که خودش را مترقی و هوادار مجاهدین نشان بدهد برخلاف سایر آخوندها همراه با روضه‌خوانی به تفسیر نهج‌البلاغه می‌پرداخت. بعد از انقلاب ضدسلطنتی، خمینی و خامنه‌ای که روی خون همان مجاهدین پاکباز به قدرت رسیده بودند، دست به کشتار آنها از جمله مجاهد قهرمان محمد معینی زدند.
عید سال ۱۳۵۶ بعد از آزادی از زندان، محمد بدون اطلاع و سرزده، اولین کسی بود که برای دیدارم به درب خانه آمد. وقتی به او گفتم که باید احتیاط می‌کردی، چون ممکن است تحت مراقبت ساواک باشم، دیدم آن‌قدر بی‌تاب و مشتاق دیدار مجدد بود که اصلاً جایی برای این حرفها باقی نگذاشت.
در سال ۱۳۵۷ تیم مشترکی با محمد و برادر دیگری در هواداری از سازمان مجاهدین خلق تشکیل دادیم. بعدازظهر ۳۰دی ۱۳۵۷ محمد تماس گرفت و گفت بعدازظهر جلوی زندان قصر باش. در آنجا برای اولین بار شاهد بودم که هواداران و اعضای مجاهدین که سال‌ها مخفی بوده و یکی از آنها را نمی‌شد پیدا کرد، دست در دست هم برای آزادی برادر مسعود و سردار موسی و سایر مجاهدین دربند از شادی می‌رقصیدند.
شب ۲۱بهمن در خانه محمد سقوط کلانتریها به‌دست مردم را از شبکه بیسیم شهربانی دنبال کردیم و صبح ۲۲بهمن در تسخیر زندان کمیته مشترک شهربانی توسط مردم حضور داشتیم.
ظهر روز ۲۲بهمن ۱۳۵۷ هر دو بعد از سال‌ها مخفی‌کاری به‌طور علنی به تشکیلات سازمان مجاهدین خلق ایران در دانشکده علوم دانشگاه تهران وصل شده و وارد تشکیلات سازمان محبوبمان شدیم.
طی سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ محمد معینی در تشکیلات سازمان به‌سرعت تبدیل به یک فرمانده نظامی و حفاظتی ذیصلاح و زبده با نام فرمانده افشین شد، به‌طوری‌که همه مسئولان حفاظتی و امنیتی آن مقطع سازمان از وی با تحسین و تقدیر بی‌نظیری یاد کرده و از این‌که تحت فرماندهی و مسئولیت وی بوده‌اند به بزرگی یاد می‌کردند.
از مسئولان حفاظتی سازمان هم در سالهای بعد از ۱۳۶۰ شنیدم که وی در مسئولیت حفاظت سردار خیابانی و شهید اشرف با جسارت و دلیری بسیار و با نثار خون پاکش در ۱۹بهمن، آخرین مأموریت خودش را در اوج سرفرازی به سرانجام رسانده و مرا برای همیشه در داغ حسرت دیدار مجددش باقی گذاشت.

و امروز جوشش خون او و یاران مجاهدش را در شورش قیام‌آفرینان آبان و دیماه ۹۸ می‌بینم. قیامی در راستای سرنگونی وحشی‌ترین و عقب مانده‌ترین دیکتاتوریهای تاریخ. شورشی که امروز با کانون‌های شورشی که برادرم محمد و یارانش در اوج وفاداری به برادر مسعود و با فدای بیکران، طلایه‌دارانش بودند.
طی ۳۸سال که از شهادت او در رکاب اشرف رجوی سمبل زن انقلابی مجاهد و سردار خیابانی می‌گذرد، همواره یاد ارزشهای محمد معینی در میدان مجاهدت یاری رسانم بوده است، در سالروز ۱۹بهمن یکبار دیگر با اشرف و موسی و دیگر یارا نشان در عاشورای مجاهدین، برای پیمودن مسیر تا آخرین نفس و آخرین قطره خون تجدید پیمان می‌کنم تا آرمان و راه آنها برای آزادی مردم ایران را محقق کنیم.
مجید حریری – ۱۸بهمن ۱۳۹۸

گرامیداشت مجاهدشهید فرمانده محمدمقدم


به‌یاد برادرم محمد، عاشق آرمان مسعود
آن که تنها یک چیز برای خود داشت. نشان خلق محروم و ستمدیده اش، نشان مجاهد خلق بودن
سکوت سرمای زمستان اختناق رژیم ضدبشری خمینی با آتش رگبار مسلسلهای مجاهدین مستقر در پایگاه سردار خیابانی در ۱۹بهمن ۱۳۶۰ شکسته شد و پیام هیهات منا الذله حسینی با خروش اشرف رجوی و موسی خیابانی و دیگر خواهران و برادران همرزمشان در فضای میهن اسیر و دربندمان طنین‌انداز شد. یکی از این مجاهدان قهرمانی که خود را سپر حفاظت اشرف زنان مجاهد و سردار خیابانی کرده و تا آخرین قطره خون خود به پیمان خویش با خدا و خلق وفادار ماند، برادر بزرگتر من فرمانده محمد مقدم بود. پدرم درباره شهادت محمد با غرور و افتخار می‌گفت: محمد مردانه جنگید، مزدوران را کشت و خودش هم سرانجام به‌شهادت رسید.
تصویر چهره برادرم محمد در ذهنم به‌تدریج محو و به‌آرامی به‌تصویر تاریک و روشن خیابانهای شهر تهران در ۴۷سال پیش برگشت به زمانی که هر کدام از ما در شروع زندگی مبارزاتی خود به‌دنبال یافتن طریق پیمودن مسیر در جهت رسیدن به سرمنزل آزادی و رهایی خلق‌مان می‌گشتیم...
مجاهدین شهید مسعود ایزدخواه، کریم فلاحت، محمد مقدم و من شیب تند سخره‌ها را با گام‌های استوار خود می‌پیمودیم تا خود را به قله کوه‌های سربه‌فلک کشیده‌برسانیم... صدای آوازها و ترانه‌ها و سرودهای رهایی‌بخش در دل صخره‌ها می‌پیچید و ریتم ثابت برخورد پوتینها با تخته‌سنگ‌ها تنها موزیکی بود که در زیر کلام سرودهایمان به‌گوش می‌رسید. دیدن رنج و درد مردم زحمتکش در کنار ثروتهای بی‌کران استثمارگران خون ما را به‌جوش آورده بود. از این‌رو ما نیز همانند دیگر جویندگان راه آزادی آن زمان در حال خودسازی خود برای شروع مبارزه بودیم. خواندن کتابهای انقلابی و مطالعه درباره انقلابات دیگر هر کدام از ما را هم‌چون ماهی سیاه کوچولوی صمد به‌دنبال گریز از برکه کوچک زندگی و مشتاق یافتن راهی برای رسیدن به اقیانوس بزرگ رهایی خلق کرده بود...
سال ۱۳۵۲ به‌خاطر لورفتن فعالیت‌های گروه، محمد در دانشگاه شناسایی و دستگیر و به ۴سال زندان محکوم شد. دستگیری، زندان و شکنجه در هر زمانی شروع آزمایش و ابتلا برای هر انسان آزادیخواهی به‌شمار می‌رفت که مبارزه در راه خدا و خلق را انتخاب کرده بود.
بدین ترتیب محمد به‌عنوان دانشجویی مشتاق برای کسب راه و رسم مبارزه، به زندان به‌عنوان دانشگاه آموزش آزادگی وارد شد. آنچه که محمد را از یک جوینده راه به پوینده راه و از یک دانشجوی جوان روشنفکر آزادیخواه به مجاهدی پاکباز و فرمانده‌ای دلیر و جان‌برکف در راه خدا و خلق تبدیل کرد، آشنایی وی با برادر مجاهد مسعود رجوی در زندان و شاگرد مکتب صدق و فدای او شدن بود. محمد گمشده خود را در زندان و در شکنجه‌گاه‌های شاه یافت و از طریق او چگونه مبارزه کردن در راه خدا و خلق با فدای حداکثر و بی‌چشمداشت را آموخت. محمد با وصل‌شدن به‌ مسعود، زنگارهای جامعه طبقاتی را از خود زدود. آیینه‌ای شد پاک و چشمه‌ای زلال بدون هیچ خس و خاشاک. در مکتب او آموخت که برای به‌دست آوردن آزادی خلق و بازگرداندن لبخند بر لبان کودکان یتیم و زدن بوسه بر دستهای پینه‌بسته کارگران و مرحم نهادن بر زخم پای خسته برزگران باید عاشقی بود بی‌دل و جز به‌ پرداخت بی‌چشمداشت همه چیز خود، در راه زحمتکشان نیاندیشید. و آموخت که برای مجاهد شدن باید همواره تنها به‌ یک چیز بیاندیشد. پرداخت و پرداخت و پرداخت، آن هم پرداخت همه چیز خود که گذشتن از جان، تازه اولین قدم برای شروع حرکت در مسیر مبارزه و جهاد در راه خدا و خلق است. بدین‌گونه شبهای تاریک و طولانی زندان در میان درد و رنج و شکنجه در حالی برای مجاهدین اسیر سپری می‌گردید که محمد همراه با دیگر سردارانی هم‌چون سردار موسی آرمان مجاهدین را از مسعود می‌آموختند. آموزشهایی که محمد را نیازمند برای پیشقدم شدن در پذیرش هر گونه مسئولیت و مأموریت سختی با پرداخت بهای همه چیز خود در آن مسیر می‌کرد.
۴سال بعد محمد پس از آزادی از زندان شاه خائن، در سمت فرمانده میلیشیای مجاهد خلق آنچه از مسعود آموخته بود و در جانش شعله‌ می‌کشید را در جان تک‌تک نسل جوان میلیشیای مشتاق رهایی خلق به ودیعه می‌گذاشت. آن عشق و خلوص و پاکی و صفا و صمیمیت چنان در وجود او ساری و جاری گشته بود که هر میلیشیای مجاهد خلقی با دیدن محمد او را در آغوش می‌گرفت و از او ارزشهای سازمان و مسعود و موسی را می‌آموخت و از این طریق در مقابل شدائد و نامردمی‌های مرتجعین چماقدار و در برابر ابتلائات و درد و رنج و شکنجه و تیرباران دژخیمان خمینی هم‌چون کوهی ثابت‌قدم و استوار می‌ایستاد و آن‌چنان رزمنده مجاهدی می‌شد که...
پای تا سر شعله گردد در وجود                                                       تا شود لایق به‌حق اندر سجود
محمد پس از فرماندهی میلیشیای مجاهد خلق در تظاهرات تاریخی ۳۰خرداد و پس از شروع سرکوب و دستگیری و کشتار مجاهدین در زندانهای خمینی، وقتی خبر اعدام و شکنجه نسل جوانی که جز آزادی خلق چیز دیگری نمی‌خواستند را می‌شنید، از خود بی‌خود می‌شد و جز به‌ آتش و کینه و قهر انقلابی در برابر مزدوران خمینی به چیز دیگری نمی‌اندیشید. زمان محک خوردن به آنچه که در مکتب صدق و فدای سازمان از مسعود در زندان آموخته بود برایش فرا رسیده بود... عشق او به مسعود و موسی و کینه‌اش به خمینی دجال و عزم و اراده‌اش برای نبرد با دشمنان خدا و خلق را می‌توان در کلمات زیبا و دلنشین وصیتنامه‌اش به‌خوبی حس کرد، آنجا که در مقام فرماندهی حفاظت پایگاه اشرف زنان مجاهد خلق و سردار خیابانی حرفهای دل پُرخونش را خطاب به مسعود این‌گونه عاشقانه بیان کرده است:
« به‌نام خدا و به‌نام خلق قهرمان ایران و به‌نام تمام شهدای خلق و به‌نام آزادی
به‌نام رزمندگان مجاهدی که هر روز در تدارک پیروزی خلق کوچه‌ها و خیابانهای شهر را با آتش گلوله مسلسل‌هایشان آذین می‌بندند. به‌نام شهدای قهرمانی که با تک‌چوبه‌های خونین اعدامشان طاق نصرت و بهروزی خلق را استادانه می‌سازند. به‌نام مسلسل و قهر انقلابی و به‌نام نسل انقلاب و مقاومت و به‌نام خون و مقاومت. در زندانهای شاه وقتی از یکی از برادران مجاهدم می‌پرسیدم که حمید تازه چه خبر...

همیشه این شعر را برایم می‌خواند که: «خبرکوتاه بود اعدامشان کردند». 
اما امروز بعد از شنیدن خبر صدها اعدام باید این شعر را سرود...
خبر کوتاه است ولی حماسه‌ای شورانگیز است
هر روز اعداممان می‌کنند... چه باک... ما نمی‌میریم... ما مسعود... پیروزیم...
شنیدن خبر اعدام خواهران و برادران قهرمان‌مان چه سخت است. مسعود جان هر روز صدها تن از ستارگان بخت ما را به‌زمین می‌کشند. ولی همان‌طور که گفتی با سلاله خورشید چه خواهند کرد. با نسل انقلاب، نسل مقاومت، نسل مجاهدی که فوج فوج به صفوف مجاهدین می‌پیوندند همه جانبرکف یک خلق مجاهد. خمینی بیچاره و مزدوران شب‌پرستش، هلهله‌زن،‌ خون‌آشام با سلاله خون و مقاومت چه خواهند کرد. هنوز به گوش دل دارم که گفتی بر خون‌هایی که می‌دهیم نباید گریست. کینه به‌دل بگیریم. کینه‌ای آتشین و انقلابی، بدون خاکستر، آتش، آتش. شورانگیزترین لحظات زندگی‌ام، به‌رغم همه شب بیداری‌ها. تشویش‌ها و نگرانیهای ناشی از مسئولیتم اوقاتی بود که در کنار موسی بودم. الحمدلله. خدایا از این همه لطف و نعمتی که به من عطا کردی سپاسگزارم. تنها یک چیز دارم، آن هم نشان مردم محروم و ستمدیده‌مان است، آن را هم با خودم می‌برم. من یک مجاهد خلقم. سلام بر خلق، سلام بر آزادی،‌ سلام به رهبر انقلابی خلق برادر مجاهد مسعود رجوی، سلام و درود به همه انقلابیون در زندان و در شکنجه‌گاهها، میدانهای تیرباران و در صحنه‌های نبرد بی‌امان با خمینی و مزدورانش...».
صدای شلیک آخرین گلوله‌های رزمندگان مجاهد و قطرات خونی که از پیکر پاک اشرف و موسی و محمد و دهها مجاهد خلق قهرمان دیگر در ۱۹بهمن۱۳۶۰ بر زمین ریخته شد، نشان از وفای به‌عهد و پیمانی می‌داد که آنها از روز اول با رهبر آرمانی‌اشان مسعود بسته بودند. اما هم‌چنان که سردار خیابانی در سخنان پرشور خود گفته بود: «. مجاهدین را می‌شود کشت. می‌شود دستگیر و شکنجه کرد ولی آرمان مجاهدین را نمی‌شود از بین برد. این آرمان از بین رفتنی نیست... این پرچم اگر امروز هم از دست مجاهدی بر زمین بیفتد. دست دیگری آنرا از زمین برخواهد داشت.......».
مسیر طی شده از ۱۹بهمن ۱۳۶۰ تا به‌ امروز پس از ۳۸سال صحت آن پیام موسی را به‌درستی در سینه تاریخ ثبت کرده است. ۱۲۰هزار شهید به‌خون خفته و ۳۰هزار مجاهد سربداری که در زندانهای رژیم خمینی با نام مجاهد خلق بر طناب دار بوسه زدند، این پرچم خونین را دست‌به‌دست کرده و همواره در اهتزاز نگه‌داشته‌اند، تا در سالهای بعد در جبهه‌های نبرد با رژیم ضدبشری خمینی در دستان رزمندگان ارتش آزادیبخش بر بام پایگاه‌های سوخته سپاه و بسیچ و مزدورانش به نشان فتح و  پیروزی نصب گردد. همان پرچم سرخ و سپید پر ازحماسه‌های صدق و فدا و رنج و شکنجی که اینک بر سردر شهر اشرف ۳ قرارگاه رزمندگان مجاهد خلق برای سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندی می‌درخشد. همان پرچم پرافتخاری که در دستان هزاران هزار تن از اشرف‌نشانان در سراسر دنیا به‌اهتزاز درآمده و اینک در دستان اعضای کانون‌های شورشی پس از به‌آتش کشیدن پایگاه‌های بسیج و سپاه در سرتاسر میهن اسیر و دربندمان به‌اهتزاز درمی‌آید و رسیدن صبح پیروزی و فردای روشن و تابناک خلق قهرمان ایران را بر بام دنیا نوید می‌دهد، فردایی نه‌چندان دور که سرانجام خلق محروم و ستمدیده‌مان پس از سال‌ها اسارت از چنگال رژیم جنایتکار آخوندی نجات پیدا می‌کند، تا دیگر کودکان بی‌پناه میهنمان شبهای سرد زمستان را در کارتنی کوچک به‌سر نبرند و روز یخ‌زده‌شان را با پای برهنه مشغول کار، برای لقمه‌ای نان به‌ شب نرسانند. فردایی که دیگر هیچ کارگری را به‌خاطر خواسته به‌حق خود به‌ زندان نیاندازند و زیر شلاق نکشند. آب و زمین هیچ کشاورزی را پاسداران ظلم و جنایت به‌غارت نبرند و در هیچ شهر و روستایی اثری از سفره‌ٔ خالی از نان و اشک مادران داغدار و شرمنده‌گی پدران بیکار و کلبه‌های غم‌زده‌ای از شدت فقر، یافت نشود.
در آن روز شهدای حماسه کبیر ۱۹بهمن و ۱۲۰هزار جاودانه فروغ دیگر در لبخند و رقص و شادی خلق محروم و ستمدیده‌مان زنده خواهند شد و به‌گفته شاعر انقلابی خلق خسرو گلسرخی:
هرقطره خونشان محراب می‌شود...
خاک پای خلق محروم و ستمدیده ایران
علی مقدم- ۱۵بهمن ۱۳۹۸

مریم رجوی: جوشش خون شهیدان در قیام‌های مردم ایران با جلوداری کانون‌های شورشی


در سالگرد عاشورای مجاهدین، سالروز شهادت اشرف رجوی و سردار موسی خیابانی در ۱۹بهمن سال ۱۳۶۰، مراسمی در موزره مقاومت ایران در اشرف ۳ برگزار شد. در این مراسم، مریم رجوی، با نثار شاخه‌های گل خاطره شهدای عاشورای مجاهدین را گرامی داشت.
مریم رجوی سپس طی سخنانی خطاب به مجاهدان حاضر در این مراسم گفت:
امروز برای بزرگداشت ۱۹بهمن سال ۶۰ یعنی عاشورای مجاهدین دراین‌جا هستیم. عجب صحنه‌یی! شهدای والامقام ۱۹بهمن با تصاویر بسیار گویا و زنده، پرصلابت و سرفراز.
اما عجیب‌تر جوشش آن خون‌ها در این سالیان بوده که همواره یک رود خروشان از خون بهترین فرزندان مردم ایران خلق کرده و گواه روشنی است برعزم مردم ایران و مجاهدین خلق ایران که تا ستم و استبداد وجود دارد و تا دیکتاتور و دیکتاتورها هستند، هرگز سکوت نمی‌کنند و از پا نمی‌نشینند. به مقاومت و مبارزه برمی‌خیزند و حماسه‌های تاریخی را یکی بعد از دیگری خلق می‌کنند.
حماسه‌هایی هم‌چون۳۰هزار شهید قتل‌عام سال۶۷ در آن طرف موزه
بیش از ۱۳۰۰ شهید فروغ جاویدان در این طرف
و شهدایی هم چون اشرف و موسی و یاران آن‌ها در روبه روی ما
و شهدای اشرف و لیبرتی
و بیش از ۱۵۰۰ شهید در قیام آبان ۹۸.
راستی که عاشورای مجاهدین و فدیه بالای مسعود رجوی در آن روز یعنی اشرف شهیدان و سردار خیابانی، سرچشمه‌ رود خروشانی شد که تا امروز ادامه دارد.
مسعود رجوی در ۱۹بهمن سال ۶۴ گفت، سلام بر تو ای اشرف و سلام بر تو ای موسی و سلام بر هر مجاهدی که امروز با شما و در رکاب شما خنده به لب به خاک و خون بیجان شد.
سلام بر تو ای سمبل و اشرف زنان ما،
سلام برتو ای سردار ما، در حق شما باید گفت آنچه را در روز عاشورا و در زیارت عاشورا گفته شده.
بله داستان، داستان نسلی آغشته به خون است که دائما باید بپردازد. دائما بایستی فدا کند، پیوسته از عزیزانش دل بکند و پیوسته درس صبر و مقاومت بیاموزد، پیوسته پای حرف‌هایش بخوابد و تا انتهای مسیر پیش برود.
در شب حادثه، هنگام پخش فیلم پیکرهای پاک سردار شهید خلق موسی خیابانی و اشرف شهیدان و سایر همرزمان آن‌ها، چگونه سراسر ایران در شوک فرو رفت و سوگوار شد.

دشمن برای درهم کوبیدن روحیه زندانیان مجاهد، پیکرهای مطهر آن شهیدان را به زندان برد. و زندانیان مقاوم به قیمت شکنجه و حتی نثار جانشان در برابر پیکر اشرف و موسی ادای احترام کردند. هزاران درود بر آن افتخار آفرینان.
حالا این‌جا به تصاویر این شهدا در استان‌های مختلف ایران نگاه کنید. سراسر استان‌های ایران از خون این شهیدان، سرخ‌فام و عاصی و شورشی است.
من تا بحال هیچ‌گاه، این همه حماسه، این همه شهید و این همه فداکاری را یک جا در کنار هم ندیده بودم. در مورد خیلی از آن‌ها شنیده و دیده بودم. چنین کار عظیم و شگفت‌انگیزی که شما انجام دادید و برپایی این موزه، خود یکی از آثار خون این شهدا و وظیفه‌یی است که بر دوش مجاهدین و جمع مجاهدین است.
به‌خصوص گردآوری اسناد، تصاویر، چهره‌ها، وصیت‌نامه‌ها و این صحنه‌های تاریخی، بازسازی صحنه‌هایی از زندان و شکنجه‌گاه و سلول‌های انفرادی و قفس‌ها. راستی که هر بیننده‌یی را به تحسین و شگفتی وامی‌دارد.
به تصاویری که اطراف ماست نگاه کنید. حتما که خیلی از آن‌ها برای بسیاری از شما آشناست.
از پیکر پاک سردار خیابانی که چگونه آرام و با صلابت آرمیده. همان تصویری که در ۱۹بهمن سال ۶۰، عواطف مردم در سراسر ایران را برانگیخت.
از پیکر طاهره طلوع با خنجری درقلبش که از درختی در چارزبر آویزان است.
از پیکر حیدر و سعید و رشید و سایر مجاهدین که در درمانگاه اشرف با تیرخلاص مزدوران مالکی و خامنه‌ای به شهادت رسیدند.
تا چهره خونین زهره قائمی درحالی‌که ژیلا طلوع به قصد حفاظت، او را در آغوش گرفته، اما دشمن پلید، سر آن‌ها را هدف گلوله قرار داد و متلاشی کرد.
تا صحنه‌های قیام آبان ۹۸، با بیش از ۱۵۰۰شهید؛ دختران و پسران عزیزم در سنین ۱۵ و ۱۶ سالگی که شهادت آن‌ها شهادت فاطمه مصباح ۱۳ ساله و سایر نوجوانان شهید در سال ۶۰ را تداعی می‌کند.
بله، این‌جا جلوه‌ها و صحنه‌های عاشورای مجاهدین و یا خلق‌شده از عاشورای اشرف و موسی است؛ از ۱۹بهمن ۶۰، از ۱۲۰هزار شهید راه آزادی تا همین امروز.
هر بار دیدن این صحنه‌ها، یک دنیا تعهد برای هر ناظر و بیننده‌یی ایجاد می‌کند و به‌قول اشرف شهیدان، جهان خبردار نشد که بر مردم ما چه گذشت!
با بازسازی این صحنه‌ها شما هر بیننده‌یی را منقلب می‌کنید. هر کس که به این‌جا پا گذاشته، تبدیل به انسان دیگری شده با عزمی صدچندان متفاوت برای پیمودن راه و مسیر آزادی و‌ آرمان ارزش‌های انسانی.
واقعا چه سرفرازانی، چه مبارزانی و چه پیام گویایی.
به‌رغم درد و اندوه بسیار، پیام آن‌ها برای ما و کانون‌های شورشی و جوانان شورشگر این است: نبرد و مبارزه و مقاومت به هر قیمت با پرچم هیهات.
تعهد به آزادی و وفای به سوگند، تا آخرین نفس با الگوی سوگند ابوالفضل العباس و برافراشتن پرچم ارزش‌های توحید ناب محمدی تا آخرین قطره خون.
این تعهد ماست در پیمودن راه و آرمان مسعود یعنی راه و آرمان آزادی ایران و ایرانی.
آری خوشا به این شهدا از اشرف و موسی تا تک تک شهدای ۱۹بهمن تا تمامی شهدایی که ما این‌جا آنها را یکی یکی می‌بینیم.
همه آن‌ها در اوج سرفرازی، در اوج رشادت و جنگاوری، به تعهدشان با خدا و خلق و مسعود رجوی وفا کردند.
این آرزوی هر مجاهد خلقی است که به سوگند و تعهد خود وفا کند.
برای تجدید عهد با راه و آرمانی که آن شهیدان، با نثار جان و خون سرخشان، پیروزی آن را تضمین کردند، نام آن‌ها را یکایک می‌خوانیم و بر تعهدمان برای آزادی پامی‌فشاریم.
شهید اشرف، اشرف شهیدان - موسی خیابانی- آذر رضایی- محمد مقدم- مهشید فرزانه سا- مهناز کلانتری- ثریا سنماری- طه میرصادقی- خسرو رحیمی- محمد معینی- کاظم مرتضوی- فاطمه نجاریان- تهمینه رحیمی نژاد- حسن پورقاضی- شاهرخ شمیم- حسن بخشافر- سعید سعیدپور- عباسعلی جابرزاده- ناهید رافتی- حسن مهدوی.
درود بر شهدای عاشورای مجاهدین.
در این‌جا هم‌چنین تصاویر شهدای هر کدام از استان‌های ایران گاه با قطعاتی از وصیت‌نامه‌هایشان دیده می‌شود. دلم می‌خواست که یکایک آن‌ها را نام ببرم و حاضرهای شما را برای پاسخ به این خون‌های پاک بشنوم. زیرا این خون‌ها در این ۳۸سال، زمینی بارور برای اعتراض، برای شورش و برای قیام و مقاومت به هر قیمت در برابر استبداد مذهبی ایجاد کرده است.
پس به همه آن‌ها به‌طور دستجمعی درود می‌فرستیم و عهد می‌کنیم که اجازه ندهیم حتی قطره‌‌یی از این خون‌ها بی‌جواب بماند. باید که این خون‌ها در رنج و درد مردم ایران و اعتراض و خروش برآمده از دردها و رنج‌های آن‌ها خود را شکوفا کند و بی‌تردید در قیام‌ها و اعتراضات مردم ما با جلوداری کانون‌های شورشی و با پشتیبانی و پیشتازی مجاهدین خلق ایران به نتیجه خواهد رسید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید



مجاهد شهید علی حاجی


مشخصات مجاهد شهید علی حاجی
محل تولد: كرج
سن: -
محل شهادت: کرج
زمان شهادت: ۱۳۶۷

متاسفانه از اين شهيد قهرمان عکس، خاطره و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را می‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ بهمن ۱۸, جمعه

حماسه ۱۹بهمن سال۱۳۶۰ - شهادت اشرف رجوی و موسی خیابانی


نوزدهم بهمن سال۱۳۶۰روز وقوع یکی از سرخترین صحنه‌های دلاوری فرزندان مجاهد میهن ماست. حماسه‌ای که برگی زرین از وفای مجاهدان ایران‌زمین را به تاریخ مبارزان راه آزادی هدیه کرد. آن بهمن، هشت ماه پرخون و پر بغض را در پشت سر داشت. از خرداد ماه همان سال خمینی، نقاب از چهرهٴ واقعی خود برداشته، پاسدارانش را برای آتش گشودن به تظاهرات مسالمت‌آمیز مردم تهران در سی خرداد گسیل کرده بود. پس از آن نیز با اعدامهای وحشیانهٴ دختران و پسرانی که شعار آزادی داده بودند، بر آن شده بود تا پایه‌های دیکتاتوری سبعانهٴخود را، محکم کند. اما یک نسل در برابر او در خیابانها قد برافراشت. نسل مجاهد، که در خانه‌های مخفی، تجمع می‌کرد، با گذشتن از جان، شعار مرگ بر خمینی را در خیابانها فریاد می‌زد و در هیأت تیمهای مسلح به گشتهای تا دندان مسلح خمینی می‌تاخت. در قلب این نسل، پایگاه اشرف و موسی، قرار داشت. پایگاهی در زعفرانیه تهران. اشرف، همسر مسعود رجوی، زن پیشتاز مجاهدی که از هنگام دانشجویی‌اش در رشته مهندسی فیزیک دانشگاه صنعتی شریف، برای مبارزه با دیکتاتوری شاه به صفوف مجاهدین پیوسته بود، و موسی خیابانی، یار و سردار مسعود، با گروهی از فرماندهان و کادرهای مجاهدین، ساکنان این برج ایستادگی و آزادیخواهی بودند.

مزدوران و جلادان خمینی که ماهها کوشش کرده بودند، تا این قلب پرتپش را بیابند، سرانجام شب نوزدهم بهمن، آنچه را به‌دنبال آن بودند، یافتند و به محاصرهٴ پایگاه پرداختند.
آنان تمامی راههای منتهی به این پایگاه را بستند و پاسداران و کمیته‌چی‌ها و مزدوران دادستانی را حلقه به حلقه به دور آن سنگر آزادی چیدند. به این ترتیب، در طول شب که شب شبیخون ارتجاع به سنگر آزادی بود، بر فراز هر بام، و در کنج هر دیوار و در پناه هر پنجرهٴ مشرف به خانهٴ اشرف و موسی، پاسداری مسلح نشسته بود.

دشمن خدا و خلق نیز دندان طمع خویش را برای زنده به چنگ آوردن گروهی از سران مجاهدین، تیز کرده بود. از این‌رو پس از تدارک همهٴ اسباب هجوم و جنایت و کشتار، و محکم کردن همهٴ پستها و راه‌بندها، دستور بارش آتش کین‌جویان ضدخلق، بر پایگاه مجاهدان داده شد. ساعت 5 بامداد. ساعت شلیک شب به قافلهٴ روز بود. و با اولین شلیک جانیان، رگبار آتش مجاهدان سنگر اشرف و موسی، اولین طلایهٴ عاشورای مجاهدین شد.
ماجرا تا پایان آن در یک جمله خلاصه می‌شود: رزم جانبازی و فدا، وفای به عهد، جانانه جنگیدن، تا آخرین گلوله و تا آخرین نفس، در راه خلق محبوب.
مجاهدان سنگر اشرف و موسی، با تهور و جانبازی، هر پاسدار جنایتکاری را که جرأت نزدیک شدن به حریم مجاهد خلق می‌یافت با سرب سوزان سزا می‌دادند.

در پایان، دشمن ضدبشر، به کوبیدن پایگاه با موشک، و شلیک همهٴ سلاحهای سبک و نیم‌سنگین، تا حد به آتش کشیدن تمامی پایگاه روی آوردند. و به این ترتیب، پس از نبردی سه ساعته، حماسهٴتسلیم‌ناپذیری و فداکاری مجاهدین به اوج خود رسید. در پایگاه سردار، تنها سه کودک زنده به‌جا مانده بودند. و باقی، پیکرهای خونین شهیدان بود. شهیدان قهرمان پایگاه اشرف و موسی عبارت بودند از:
اشرف رجوی، موسی خیابانی، آذر رضایی، محمد مقدم، مهشید فرزانه‌سا، تهمینهٴ رحیمی نژاد، میرطه میرصادقی، محمد معینی، حسین بخشافر، کاظم مرتضوی، ثریا سنماری، عباسعلی جابرزادهٴ انصاری
گروهی از مجاهدان نیز که در همان روز در پایگاههای دیگری با دشمن درگیر شدند، عبارت بودند از مجاهدان قهرمان: شاهرخ شمیم، فاطمه نجاری، خسرو رحیمی، محمد حسن‌پور قاضیان، حسن مهدوی، ناهید رأفتی، مهناز کلانتری، سعید سعیدپور
اگر ‌چه در شامگاه آن روز، چشم‌های مضطرب مردم تهران و نگاه‌های بهت‌زده مردم در سراسر ایران، در بازار شام تلویزیون خمینی، شاهد پیکرهای به‌خون خفته اشرف شهیدان و سردار خیابانی و مجاهدان همرزمشان و همچنین طفل شیرخوار اشرف و مسعود بودند که در دستان لاجوردی سردژخیم خمینی، به‌نمایش یتیمی و اسارت گذاشته شده بود، و اگر‌ چه خمینی و سران جنایتکار رژیمش شادمانی نمودند و گفتند تمام شد! اما گذشت زمان نشان داد که آخوندها مانند همه دیکتاتورها و مرتجعان تاریخ، دچار اشتباه محاسبه‌یی فاحش هستند. چرا که آن حماسه، به سند گویای حقانیت و پایداری و وفاداری مجاهدین در راه آزادی تبدیل شد. و هم‌چون خاطرهٴ همهٴ سرداران آزادی ایرانزمین، 19بهمن هم به‌عنوان عاشورای مجاهدین به‌خاطره‌یی درخشان از پاکبازی نسل مجاهد تبدیل شد. نسلی که تداوم نبردش از 19بهمن سال 60 تا 19فروردین 90 و تا حماسه 10شهریور 92، مایه سرفرازی ایران و ایرانی و تضمین پیشروی جنبش آزادیخواهانه مردم ایران گشته است. حماسه‌هایی که همواره موجی نوین از شور، انگیزه، و فداکاری برای آزادی را در دلهای ایرانیان و فرزندان مبارز میهن ما در سراسر ایران و سراسر جهان، برمی‌انگیزد.

مریم رجوی: رمز این ماندگاری قهرمانان عاشورای مجاهدین و دیگر شهیدانشان طی ۴دهه نبرد خونفشان با دیکتاتوری آخوندی وفاداری به یک کلمه بیشتر نیست؛ همان کلمهٔ سحرانگیز و راهگشا که همهٔ پیشرفت‌های مجاهدین از آن سرچشمه گرفته است: «فدای حداکثر و بی‌چشمداشت».

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید