۱۳۹۹ تیر ۱۰, سه‌شنبه

مجاهد شهید بیژن سوداگری (سوادگری)


مشخصات مجاهد شهید بیژن (حبیب) سوداگری (سوادگری)

محل تولد: کرج
سن: ۲۱
تحصیلات: دانشجوی مهندسی
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: دی ۱۳۶۰

متاسفانه از اين شهيد قهرمان عکس، خاطره و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را می‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۹ تیر ۷, شنبه

مجاهد شهید سهیلا علوی


مشخصات مجاهد شهید سهیلا علوی

محل تولد: تهران
سن: ۲۳
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷

سهیلا علوی از سال۵۹ فعالیتش را در انجمن هواداران مجاهدین در مدرسه‌اش شروع کرد. در تمامی راهپیمائیها و مراسم سازمان شرکت می‌کرد و در راه‌اندازی و حفاظت آنها کمک می‌نمود. ۶ماه بعد از ۳۰خرداد۶۰ دستگیر شد و ۴سال در زندان بود. پس از آزادی، به مدت ۲سال در هسته‌های مقاومت به فعالیت انقلابی پرداخت. در مرداد۶۶ به منطقه اعزام شد و در بخش نظامی شمال، فعالیتش را شروع کرد. در تیپهای رزمی سازماندهی شد و در نبردهای آفتاب و چلچراغ با جسارت و دلاوری جنگید. 
در نبرد فروغ جاویدان، در روز چهارشنبه ۵مرداد، پس از ۳روز نبرد پیاپی، زخمی شد. همرزمانش او را تا نزدیکی کارخانهٌ قند اسلام‌آباد با خود آوردند. اما در درگیریهای شدیدی که در این محل روی داد، در اوج شرف و افتخار به‌شهادت رسید. 
«…‌آتش کینه را در سلاحم خواهم ریخت تا بر تک‌تک مزدوران ارتجاع ببارد و انتقام خون هزاران مجاهد خلق در شکنجه‌گاههای خمینی و صحنه‌های نبرد را بگیرد. هر گلوله گل سرخی باشد برای خلقم و این انبوه گلوله‌ها را گلدستهٌ صلح و آزادی کنیم و به خلقمان هدیه کنیم و سرزمینمان را گلباران کنیم و صلح و آزادی را به وطنمان بازگردانیم و بهار را نویدبخش باشیم. پدر و مادرم باید دوباره میثاقمان را یادآور شویم و کلمات و آیات خدا بر قلبهایمان طنین‌انداز شود. الذین یوفون بعهدالله و لاینقضون المیثاق آنهایی که به عهد خودشان با خدا و خلق خدا وفا کردند و در زیر شکنجه و در آوارگی و دربه‌دری در برابر جوخه‌های اعدام و بر‌سر‌دار هیچ نشکستند…». وصیت‌نامه ‌ـ‌ ۴فروردین۶۶

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۹ تیر ۳, سه‌شنبه

۱۳۹۹ تیر ۱, یکشنبه

مجاهد شهید حسام‌الدین مهرداد علوی‌شهیدی


مشخصات مجاهد شهید حسام‌الدین مهرداد علوی‌شهیدی

محل تولد: تهران
سن: ۳۱
تحصیلات: دانشجوی پزشکی
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۹ خرداد ۳۱, شنبه

مجاهد شهید حبیب خبیری کاپیتان تیم ملی فوتبال


مجاهد قهرمان حببیب خبیری سال ۱۳۳۴ در یکی از محلات فقیرنشین تهران به دنیا آمد.
حبیب قهرمان از سال۱۳۵۵ با سازمان‌مجاهدین و آرمانهای توحیدی و مردمی آن آشنا گردید.‌ به موازات درخشش در میدانهای ورزشی، به‌فعالیتهای سیاسی نیز ادامه داد و همراه با سیل خروشان خلق در قیام ضدسلطنتی شرکت نمود و بارها تا مرز شهادت پیش رفت.‌پس‌از پیروزی قیام در ارتباط مستقیم با سازمان قرار گرفت و به ‌جرگه هواداران مجاهدین پیوست و ازآن‌پس، هیچ‌گاه از هواداری و کمک به‌مجاهدین دریغ نورزید. ‌رژیم ضدمردمی خمینی که از مواضع انقلابی او و فعالیتهای سیاسیش در ارتباط با مجاهدین خلق آگاهی یافته بود، سرانجام در سال۵۹ او را از تیم ملی فوتبال ایران حذف نمود.

مجاهد شهید حبیب خبیری در مردادماه سال۶۲ توسط گروهی از بدنامترین عناصر سپاه پاسداران دستگیر و روانه زندان اوین شد. نزدیک به یک سال زیر شکنجه بود تا حاضر به ندامت و مصاحبه تلویزیونی شود و به آرمانهای مجاهدین پشت کند، اما این قهرمان بزرگ ملی، تا آخرین لحظه بر آرمانهای انقلابی و توحیدی خود پافشاری کرد و سرانجام در ۳۱خرداد سال۱۳۶۳ توسط لاجوردی دژخیم، اعدام شد و نامش بر بالاترین قله شرف و افتخار ورزشکاران ملی ایران جاودانه شد. 
مجاهد قهرمان حبیب خبیری که به‌هنگام شهادت ۲۹سال داشت در یکی از محلات فقیرنشین جنوب تهران به‌دنیا آمد و از همان‌آغاز، خلق و خوی مردمی‌اش را از توده‌های محرومی آموخت که با آنها زیست، برای آنها توپ زد و با عشق آنها جان باخت.
حبیب، تنها یک قهرمان نام‌آور دنیای ورزش نبود. راه و رسم مردمی او، که میراثی از سنت جوانمردی و مردم‌دوستی امثال جهان‌پهلوان تختی بود، از او قهرمانی فروتن، صمیمی و فداکار ساخته بود. با همین روحیه بود که حبیب قهرمان پس‌ازعبور پیروز و سرفرازاز میدانهای ورزشی از پله‌های افتخار و شرف خلق بالا رفت و در اوج اوج، به‌خاطر دفاع از آرمانهای توحیدی سازمان‌مجاهدین خلق ایران، بر بالاترین قله شرف و افتخار ورزشکاران ملی ایران جاودانه شد. 
در سالگرد شهادت این قهرمان سرفراز ملی، یاد او را گرامی می‌داریم و بر ادامه راهش پای می‌فشریم.
اینک، زیباترین صدا، در میهن من
آواز مغرور مردانی ا‌ست بی‌شکست
که از دروازه مرگ می‌گذرند.
مردانی که پیش‌از مرگ، آینده را زیسته‌اند

۱۳۹۹ خرداد ۳۰, جمعه

روز ۳۰خرداد؛ روز شهیدان و زندانیان سیاسی


با سرکوب خونین تظاهرات ۳۰‌خرداد و شروع عصر اعدامهای وحشیانه، خمینی ضدبشر آخرین ذرات آزادی را نابود کرد. آن‌چنان‌که از فردای ۳۰خرداد به‌زبان دیگری می‌بایست با او سخن گفت. این زبان مقاومت انقلابی است، که از فردای ۳۰‌خرداد، مشروع و ضروری گردید. اگر وارد مبارزه قهرآمیز نمی‌شدیم، به‌جای موج مقاومت و سرسختی بیشتر، شاهد موج ندامت و خیانت بودیم ”. ندامت و خیانتهایی که دیگر نه جنبه فردی بلکه جنبه خطی و سیستماتیک نیز در آنها کاملاً ‌چشمگیر می‌بود“.
بعد از فردای ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ خمینی دجال روند انحصار طلبی را شروع و بتدریج هرگونه آزادی بیان و فعالیت سیاسی را منحصر به اوباش حزب‌اللهی کرد. درست برخلاف  آنچیزیکه قبل از تکیه بر قدرت وعده داده بود.
خمینی اما از همان ابتدا ریل سرکوب قهر آمیز مجاهدین را آغاز کرد . مجاهدین فقط یک خواسته داشتند:‌ قطره‌ای از آزادی 
در طول ۲۷ ماه فعالیت سیاسی مجاهدین حدود ۵۴ تن از آنها حین فروش کتاب و نشریه بدست چماقدارن خمینی بشهادت رسیدند که در میانشان نوجوانان دانش آموز نیز وجود داشت.

مجاهدین، باگذشتن از حق مشروع دفاع از خود و شلیک‌نکردن حتی یک گلوله، وفاداری خودشان را به‌آزادی به‌اثبات رساندند، این‌بارهم وقتی با ضرورت مقاومت انقلابی و خونین مواجه شدند در پذیرش مسئولیت آن با فدای همه‌چیزشان لحظه‌یی تردید نکردند. میدانهای رزم را یکی پس‌از دیگری تجربه کردند و بهای آزادی و وفاداری به‌خلق را با ‌سنگین‌ترین قیمت ممکن پرداختند. 
در سالروز ۳۰ خرداد سال ۶۰ یکبار دیگر با درود به روان پاک شهدایی که به بهای خون خود تلاش کردند فضای سیاسی این مملکت را مسالمت‌آمیز نگهدارند و در روزهایی که قیام بزرگ مردم ایران می‌رود تا طومار حیات ننگین آخوندهای جنایتکار را برای همیشه درهم بپیچد و به زباله‌دان تاریخ بیاندازد، برای آزادی مردم و آبادی میهن، تجدید پیمان می‌کنیم.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید


۱۳۹۹ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

مجاهد شهید زهرا (رویا) خسروی


مشخصات مجاهد شهید زهرا (رویا) خسروی

محل تولد: کرج
سن: ۲۵
محل شهادت: کرج
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷

مجاهد شهید زهرا خسروی در یک خانوادهٴ زحمتکش در کرج به دنیا آمد. در انقلاب ضدسلطنتی از دانشجویان آزادیخواه و پرشوری بود که رنج انقلاب را با شرکت در تظاهرات و درگیریهای مختلف به دوش کشیدند. با تأسیس جنبش ملی مجاهدین در سال۵۸ به هواداران مجاهدین پیوست و مانند آنان هر روز بسته‌هایی از نشریه مجاهد را به دست می‌گرفت و با ایستادن متمادی در کنار میز کتاب آنها را به فروش می‌رساند. او بارها هنگام دفاع از مواضع مجاهدین مورد تهدید و اذیت و آزار چماق به‌دستان قرار گرفت.
با شروع مقاومت انقلابی در سال۶۰ دستگیر و به شکنجه‌گاه منتقل شد. دوران زندان او فصل دیگری از زندگی درخشان انقلابی اوست. آن‌قدر که مقاومت او بازجوها و شکنجه‌گران دژخیم را خسته و وادار به اعتراف کرد و آنها می‌گفتند:
«هر کاری بکنیم این رؤیا سرموضع خودش است».
زهرا (رؤیا) خسروی را در تاریخ ۹مرداد ۶۷ در زندان گوهردشت حلق‌آویز کردند. او دانشجو و اهل کرج بود. زهرا به ۱۰‌سال زندان محکوم شده بود. رؤیا با مقاومت خود دژخیمان رژیم را کلافه می‌کرد. در برخورد با آنها خیلی شجاع بود و با صراحت علیه آنها می‌خروشید. و آنها بارها می‌گفتند هرکار می‌کنیم او باز از مواضع خود کوتاه نمی‌آید. این شیرزن قهرمان از سال ۶۲ تا ۶۴ در سلول و بقیه اوقات را نیز بیشتر در بندهای تنبیهی بود.
در گزارشی آمده است:‌ «اولین بندی که از اعدامها خبردار شد، فرعی مقابل هشت بود.
مجاهد شهید مجید معروف‌خانی از مجاهدین کرج از پشت پنجره، با صدای بلند فریاد زد: «بچه‌ها را دارند اعدام می‌کنند».
اما برخی هنوز باورشان نمی‌شد، تا این که خواهری به نام زهرا خسروی که قبلاً از طریق مورس با او در تماس بودیم با مورس برایمان پیام فرستاد:
«بچه‌ها ۲۰دقیقه برای نوشتن وصیتنامه به ‌من وقت داده‌اند می‌خواهند اعدامم کنند. سلام مرا به‌مسعود و مریم برسانید».

مریم رجوی: وقتی در میدان اعدام گفتند درود بر آزادی و مرگ بر ارتجاع، این خلق ایران بود که فریاد می‌کشید.
پس آن‌ها نمرده‌اند، بلکه مظهر زندگی واقعی مردم ایران هستند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۹ خرداد ۲۴, شنبه

روز ۲۵خرداد سالگرد شهادت مجاهد کبیر رضا رضایی


نیمه‌شب ۲۵خرداد ۱۳۵۲، انقلاب ایران، یکی از رهبران برجسته تاریخ معاصر خود را از دست داد. ‌مجاهد کبیر رضا رضایی پس‌از نبردی حماسی با مزدوران دشمن به ‌خاک افتاد ولی خاطره غرورانگیز قهرمانیهایش برای همیشه ره‌توشه انقلابیون گردید. مبارزه‌کردن در شرایطی که جز یأس تبلیغ نمی‌شود، و قدرت حاکم، کوس جاودانگی و ثبات حاکمیتش را در سراسر میهن به‌صدا درآورده، و همه جا را نا‌امیدی فراگرفته، کار پیشتازان طریق آزادی است و مجاهد کبیر رضا رضایی یکی از آنان بود.
مجاهدشهید رضا رضایی، درجریان ضربه شهریور سال۵۰، به‌همراه تعدادی از کادرهای سازمان دستگیر شد.‌ در زندان ضمن تماس با سایر اعضای مرکزیت و مسئولان سازمان، ‌اطلاعات و تجربه‌های آنان در زمینه‌های بازجویی و تاکتیکهای دشمن و نیز اخبار و اطلاعات مربوط به ‌سازمان را جمع‌آوری نمود. ‌آن‌گاه طرح دقیق و حساب‌شده فرار او از چنگ ساواک که توسط سازمان تنظیم شده بود، به‌پشتوانه هوشیاری، کارآیی، جسارت و دلیری او به ‌بهترین وجه به‌اجرا درآمد و رضا با فرار قهرمانانه خود ساواک را در سوگی عمیق نشاند و خود با دست پر از غنی‌ترین تجربه‌های مبارزاتی، به‌ جمع معدود مسئولان مجاهدی که بیرون زندان بودند، پیوست.
از آن‌ پس با توجه به‌ ضربه سال ۵۰ و انبوه مشکلهایی که سازمان با آن‌مواجه بود، ‌مجاهد کبیر رضا رضایی، ‌نقش رهبری‌کننده را ایفا کرد و به ‌بازسازی سازمان و تشکیلات بیرون زندان پرداخت. ‌او با تکیه بر نقطه‌قوتهای ایدئولوژیک، ‌احساس مسئولیت و فداکاری عمیق و هوشیاری انقلابیش، تجربه‌های خود را در این زمینه به‌خوبی به‌خدمت گرفت.‌ در سایه ‌این نقطه‌قوتها و تلاشهای بی‌امان و تواناییهای او به‌عنوان یک سازمانده برجسته بود که طرحها و حملات ساواک شاه برای ضربه‌زدن به ‌سازمان‌مجاهدین خلق ایران خنثی گردید. 
به‌خصوص روحیه رزمنده و صبر و استقامت انقلابی او نقش بسیار ارزنده‌یی درجریان بازسازی و تثبیت و رشد سازمان داشت. او در بحبوحه قدرت‌نمایی دیکتاتوری سلطنتی، بر حقانیت راه، و پیروزی محتوم انقلاب که از عمق ایمانش می‌جوشید و بن‌بستها را درهم ‌می‌شکست‌ ، ‌چنین تأکید می‌کرد:
«... درست است که ما لطمه‌ زیادی را متحمل شدیم، ‌ برادران ارزنده‌یی را از دست دادیم، ‌ امکانات فراوانی از دست رفت، ‌ ولی هیچ‌گاه این فداکاریها هدر نرفت و خون همه ‌برادران مجاهد، ‌نهال انقلاب را بارور ساخت.‌ امروز ما شاهد ورود رزمندگان استواری هستیم که فداکارانه دست از همه علایق خود کشیده و درراه پرافتخار مبارزه قدم گذاشته‌اند. جنبش، امروز دیگر پا گرفته است و امید فراوان داریم که روزبه‌روز مصمم‌تر و قوی‌تر پیش برود».
رضای قهرمان که درجریان یک حادثه تصادفی، در محل استقرار خود در خانه‌یی در خیابان غیاثی (جنوب‌شرقی تهران) توسط ساواک مورد حمله قرار گرفت، از طبقه دوم ساختمان به‌ پایین پرید و بااین‌که پایش شکسته بود، برای شکستن حلقه‌ محاصره، با مزدوران ساواک درگیر شد. دشمن که از رضا که پیش‌از آن، بارها محاصره تیمهای شکار دشمن را در‌هم‌شکسته و گریخته بود، کینه بسیار به‌دل داشت، گله‌یی از مزدوران خود را برای دستگیری وی وارد صحنه کرد. اما این‌بار نیز رضا تا آخرین نفس جنگید و از انقلاب و خلق ستمدیده‌اش دفاع کرد، و سرانجام پس‌از جنگ و گریزی ۲ساعته به‌خاک افتاد و خون پاکش را فدیه آزادی مردم و میهنش کرد.
مجاهد کبیر رضا رضایی، درعین انقلابیگری حرفه‌یی، هنرمندی توانا بود. او شاعر، نقاش، طراح و دانشجوی دانشکده دندانپزشکی بود. رضا مهارت فراوانی در کار با مواد مختلف قالب‌گیری کسب کرده بود و از این طریق کمکهای تاکتیکی شایانی به ‌پیشبرد امور سازمان کرد. بعداز فرار از زندان که سازمان، نیاز شدیدی به ‌تجارب تکنیکی و کارآییهای نظامی داشت، او توانست طرحهای ابتکاری متعددی نیز در همین‌زمینه ارائه دهد که گاه در نوع خود بی‌نظیر بود. اما گرانبهاترین و جاودانه‌ترین یادگار رضا، طراحی آرم سازمان‌مجاهدین است.

‌بعداز شهادت مجاهد قهرمان احمد رضایی، رضا در یکی از نامه‌هایش نوشت:
«...‌محال است خونهایی که ریخته شده است، هدربرود، این خونها بدون ‌شک نهال انقلاب را بارور کرده است و دیگر این نهال نخواهد خشکید. ‌بگذار سازشکاران، ‌ ترسوها و بزدلان از این‌همه شهادت هراسان شوند و بگویند نمی‌شود کار کرد.‌ اما مفهوم شهید جز این نیست که همچون چراغی باشد فراراه دیگران. این جاپاهایی که امروز شهدا می‌سازند، فردا راه انقلاب را هموار خواهند ساخت».

رضای قهرمان همواره تأکید می‌کرد:
«اگر بنا باشد که در جهان، ‌ستم پیروز شود، اگر بنا باشد که در جهان، این‌همه شهامت و انسانیت پوچ باشد، ‌ پس باید فاتحه این جهان را خواند، ولی حرکت تاریخ درست عکس این مسأله را نشان می‌دهد. ‌نشان می‌دهد که پیروزی در لفاف سختیها و رنجها و فداکاریها و شهادتها پیچیده شده است. ‌ما هم از روز اول انتظار نداشتیم که دشمن در یک صبح روشن با دست خودش تسلیم شود و در مقابل اراده انقلابی خلق زانو بزند.‌ ما زمانی انتظار پیروزی داریم و شاهد آن‌خواهیم بود که همه سرزمین ما از خون پاک‌ترین و فداکارترین فرزندانش، سرخ و سیراب شود و البته تا آن‌روز راه زیادی داریم. فریاد رزم‌آوری انقلابیون، خروش مسلسلها و همچنین زوزه دردناک دشمن، ‌ همه نشانه‌ این است که ”جنبش به ‌جاده اصلی خودش افتاده است“ و سرانجام پیروزی حتمی از آن‌ماست».


۱۳۹۹ خرداد ۱۹, دوشنبه

شهادت ناصر محمدی توسط چماقداران خمینی در ۱۹خرداد۵۹


روز ۱۹خرداد سال ۱۳۵۹چماقداران خمینی به ‌یک انجمن هواداران مجاهدین در نازی‌آباد (جنوب تهران) حمله کردند و انجمن و جوانان مجاهد مستقر در ‌آن ‌را‌ به ‌خاک و خون کشیدند.
به‌دنبال انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران، جوانان هوادار مجاهدین در محلات فقیرنشین جنوب تهران، اقدام به ‌برپایی انجمن‌هایی کرده بودند که کار اصلی آنها حمایت از مردم محروم آن مناطق بود. اما خمینی که کمر به ‌نابودی هر چیزی که مارک خودش را نداشت بسته بود، انجمن جوانان میثاق در محله‌ نازی‌آباد تهران را نیز برنتابید و به ‌تخریب آن توسط چماقداران خود اقدام کرد.
در این حمله‌ وحشیانه، میلیشیای مجاهد خلق ناصر محمدی، توسط پاسداران خمینی به‌ شهادت رسید.
مجاهد شهید ناصر محمدی که از ناحیه‌ٔ چشم و سر هدف قرار گرفته و به ضرب گلوله ژ_۳ در سحرگاه ۱۹خرداد به خون غلطید فرزند یک خانواده کم‌درآمد جنوب شهر تهران و شاگرد سال آخر هنرستان صنعتی بود. او با کار یدی مخارج تحصیل خود و بخشی از امرار معاش خانواده‌اش را تأمین می‌نمود.
از نشریه مجاهد ۲۲خرداد سال۵۹:
« گزارش آخرین عبارات مجاهد شهید ناصر محمدی در آخرین لحظات قبل از شهادت در قبال فرد مسلحی که ”عزیزی “ خوانده می‌شد و با برچسب ”التقاطی“ توهین می‌نمود، بنا‌به‌ نوشته کتبی یارانش به شرح زیر است:
” ناصر: برادر اینجا جائیست که مردم محل از آن امرار معاش می‌کنند، التقاطی فکر کردن یعنی چه؟
_کاری نکن که همین جا بزنمت (بکشمت).
ناصر: من هم یکی، مثل مهدی رضایی هستم، هیچ فرقی نمی‌کنم و....
خطاب به یکی از برادران: اگر من شهید شدم و این سعادت نصیبم شد، به مادرم بگوئید هم‌چنان مادر مهدی رضایی باشد. من فرزند فقر و دردم (بعد نشست) تاریخ سیر تکامل خود را طی می‌کند. معلوم می‌شود، که ظالم و مظلوم کیست... در همین زمان شلیک گلوله شروع شد و به چشمش خورد

از سخنرانی مسعود رجوی در ۲۲خرداد ۵۹ در میتینگ امجدیه
بعد هم آخرین شهید در روز ۱۹خرداد، عجب شهیدی یک نوع گل محمدی دیگر پرپر شد. ناصر محمدی، سلام بر محمد. یک مهدی رضایی دیگر. درست ۱۸سال. دانش‌آموز هنرستان صنعتی از جنوب شهر. عجب داستانی بود ناصر با رفقایش، خودش قبل از انقلاب قبل از این‌که به مجاهدین بپیوندد مبارزه می‌کرد. انجمن تشکیل می‌داد در محل آن پمپ بنزین مخروبه در خیابان شیر و خورشید فعالیت صنفی می‌کرد. اجناس نایاب را مثل گوشت، تخم مرغ، پودر رختشویی به قیمت نازل برای محلشان فراهم می‌کردند و این فعالیت حالا با کمک مجاهدین باز هم ادامه داشت. استشهادهای اهل محل را در آنجا دیده‌اید. محل هم دولتی نبود. قابل استفاده نبود. اینها خودشان از همان پولها، از همان ۳۵۰تومانهای پروینهای صادقی دورش را دیوار کشیده بودند. صاحبان خصوصی‌اش هم هیچ شکایتی نداشتند. ولی خواندید و دیدید که چه شد. انجمن تخریب شد. همین گلوله‌ها باریدن گرفتند. عجب ما را از چه می‌ترسانید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۹ خرداد ۱۶, جمعه

۱۳۹۹ خرداد ۱۴, چهارشنبه