۱۳۹۸ شهریور ۱, جمعه

مجاهد شهید کیانوش کوچک پور


مشخصات مجاهد شهید کیانوش کوچک پور
محل تولد: تهران
تحصیلت: دیپلم 
سن: 18
محل شهادت: گرگان
تاریخ شهادت: 1360

زندگینامه شهید کیانوش کوچک پور

🚩 شهید کیانوش به ورزش ژیمناستیک و اسکیت خیلی علاقه داشت بطوریکه در مسابقات ژیمناستیک استانی و کشوری چندین بار مدال آورد  او فردی پر جنب و جوش و بسیار مهربان بود و در خانواده مورد علاقه همه بود.

🚩 در سال ۱۳۵۷ با شروع تظاهرات مردم بر علیه رژیم شاهنشاهی با اینکه فقط ۱۵ سال داشت همیشه جزء صف اول بود و رییس شهربانی گرگان که پدرم را میشناخت و از دوستانش بود به او گفته بود جلوی پسرت را بگیر وگرنه مجبوریم او را دستگیر کنیم پدرم که خود فردی سیاسی بود (در زمان دانشجوییش بخاطر هواداریش به حزب توده ۲ سال به زندان و سپس از دانشگاه اخراج شده بود و پدرش صادق کوچک پور نیز از یاران نزدیک میرزا کوچک خان جنگلی بود) به او گفته بود اگه میتونی او را دستگیر کن.

🚩 شهید کیانوش چندین بار در درگیریها مورد ضرب و شتم قرار گرفت ولی همچنان فعالانه در انقلاب مردمی شرکت میکرد بطوریکه یادم میاد یک بار که به خونه آمد دو تا مسلسل ژ- ۳با خودش آورده بود و پدرم به ایشان گفت چیکار داری میکنی تو هنوز خیلی کوچکی و اینکار را به ما بزرگترها بسپار و او گفت ما امشب کلانتری را گرفتیم نهایتا" انقلاب پیروز شد و شهید کیانوش همچنان در فعالیتهای انقلابی شرکت میکرد و شبها در محلمان که خیلی ناامن شده بود پاسداری میداد، در آن زمان من فقط ۱۱ سال داشتم و زیاد در جریان کارهای او نبودم ولی پدرم می دانست که کیانوش هوادار سازمان مجاهدین است و پس از پیروزی انقلاب، همچنان نیز به فعالیتهای خود ادامه داد تا اینکه رژیم جمهوری اسلامی رسما" به سر کار آمد و  فعالیتهای سیاسی را کنار گذاشت و مشغول به درس خواندن شد و در سال ۱۳۶۰  در رشته ریاضی و فیزیک دیپلم گرفت.

به دیوار بخط کردن خیلی وحشت کردیم خواهرانم که خیلی کوچک بودن ترسیده بودن و گریه میکردند مادرم به آنها گفت چی شده دنبال چی هستید و یکی از آنها گفت پسرت کیانوش کجاست؟ مادرم گفت نمیدانم و آنها شروع کردن به گشتن خانه تا حدی که چند تا مبل را هم پاره کردن و حتی باغچه را نیز کندن من خیلی نگران برادرم بودم و دلهره شدیدی داشتم نهایتا" چیز خواستی بغیر از چند صفحه روزنامه مجاهد و کار پیدا نکردند و داریوش را که فقط ۱۴ سال داشت با خود بردند و به مادرم گفتند پدرش اومد  بگین بیاد کمیته

🚩 وقتی پدرم به خانه اومد به مادرم گفت وسایلت را جمع کن با دخترا برو رشت من کیانوش را فرستادم رشت من هم چند روز دیگه با پسرا میام. وقتی مادرم به همراه برادرش و خواهرام رفتند پدرم قطرات اشک از صورتش جاری شد به من گفت پسرم تو دیگه بزرگ شدی اتفاق خیلی بدی افتاده و برادرت کیانوش تو درگیری مسلحانه به شهادت رسیده.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر