۱۳۹۷ آذر ۲۰, سه‌شنبه

مجاهدین شهید مهرداد و شیرین الوندی پور


مشخصات مجاهد شهید مهرداد الوندی پور
محل تولد: -
شغل: -
سن: -
تحصیلات: -
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1363


مشخصات مجاهد شهید شیرین الوندی پور
محل تولد: تهران
تحصیلات: دانش آموز
سن: 22
محل شهادت: کرج
تاریخ شهادت: 1360

اخبار كوتاه- سال 1363
«خبر كوتاه بود، اعدامشان كردند!»
«در اوائل شهريور ماه سال جاري جلادان خميني يكي از اسراي مجاهد خلق به نام «مهرداد الوندي پور» را در زندان اوين به جوخة تيرباران سپردند. مجاهد شهيد مهرداد الونديپور در اواخر سال 60 دستگير شده بود و طي مدت اسارتش در زندانهاي مختلف، منجمله زندانهاي اوين و قزلحصار به شدت تحت شكنجه و بازجويي قرار داشت. وي از اعضاي نهاد كارمندي سازمان مجاهدين در تهران بود. لازم به يادآوري است كه خواهر وي، مجاهد شهيد شيرين الوندي پور نيز در اواخر شهريور سال 60 در زندان قزلحصار تيرباران شده بود.»

چرا اعدامشان كردند؟ چرا اعدامشان كردند؟ چرا؟ 
از شدت شقاوت در شگفت‌ مي ماني و از بسياري دنائت هم. در آنجا پليدي دژخيم فرمانفرماست، آنجا از شدت شقاوت در شگفت ميماني و از بسياريِ دنائت هم، آنجايي كه بر دست‌ و پاي‌ آزادي‌ و انسانيت به نام قانون وحوش زنجير نهاده اند، انسانيت ممنوع است و ارادة آزادي محكوم به اعدام و تيرباران، آنان‌ براي‌ دشمني‌ با من‌براي‌ دشمني‌ با تو براي‌ دشمني‌ با راستي‌ اعدامشان‌ کردند!

فرازي از زندگينامة مجاهد شهيد شيرين الونديپور
شيرين الونديپور در سال 1338 در جنوب تهران در ميان فقر و محروميت چشم گشود. دوران دبستان و دبيرستان را گذراند و بسيار اهل مطالعه و كتاب بود. او در راهپيماييها عليه رژيم ديكتاتوري شاه شركت فعال داشت. بعد از انقلاب ضدسلطنتي با مجاهدين خلق ايران آشنا شد و از ابتداي سال 58 همكاري منظم و تشكيلاتي خود را با سازمان شروع كرد. در آغاز كار در بخش محلات شرق تهران فعاليت ميكرد. از خصوصيات بارزش چابكي و شادابي هميشگي او بود و اين مسئله باعث ميشد هميشه يكتنه در برابر هجوم و حملات مزدوران ايستادگي خاصي از خود نشان دهد.

در آغاز آشنايي شيرين را در خيابان ديدم. آن روز در خيابان گرگان، راهبندان بود. بعد از كنار زدن جمعيت زيادي كه گرد آمده بودند شيرين را در حال بحث با تعدادي فالانژ و اكثريتي ديدم. دختري با جثة كوچك اما پرشور و چابك. يكي از مسئوليتهاش در فاز سياسي انتقال و تأمين وسايل مورد نياز دكّه بود. يك روز كه او مثل هميشه بار سنگيني را حمل ميكرد با شوخي و شادابي هميشگي اش به من گفت: «ميداني، كم كم ميترسم بر اثر بردن اين بارهاي سنگين دستهايم آنقدر كش بيايد و دراز شود كه روي زمين بكشد.» و بعد هم شروع كرد به خنديدن. شيرين كينة عميقي به مرتجعين داشت و هميشه ميگفت ما بايد در هر كجا كه بتوانيم از كوچكترين كمكي به اين رژيم خودداري كنيم. بايد حواسمان به همة كارهايمان باشد.
يك روز در يك درگيري خياباني، فالانژها كيف دستي او را پاره كردند. اما شيرين با برخورد خوبش تأثير عميقي روي مردمي كه در صحنه حضور داشتند گذاشت، بطوريكه يك زن عابر يك كيف جديد براي او خريد و كيف خراب را هم داد برايش تعمير كنند. 

تصاوير تظاهرات نيم ميليوني 30خرداد و درگيريهاي آن روز با موزيكي حماسي- صحنه هاي دستگيري
در درگيريهاي قبل از 30 خرداد يكبار با تعدادي از بچه ها دستگير شد. آنها را به زنداني در خيابان رسالت بردند و آنها را خيلي اذيت كرده بودند. شيرين با جسارت و شجاعت به يكي از پاسداران گفته بود: «تنها كاري كه از دست شما بر مي آيد اين است كه ما را اعدام كنيد، ولي ابتكار هميشه در دست ماست. شما هميشه بايد مثل سگ دنبال ما بدويد.» به خاطر همين مقاومت سرسختانه پاسداران آنها را سوار ميني بوس كردند و در نيمه هاي شب در حين حركت به قصد كُشت، به بيرون پرتشان كردند. 

پس از 30خرداد و آغاز مقاومت مسلحانة انقلابي شيرين نيز مانند بسياري از مجاهدان به زندگي مخفي روي آورد. با اينكه اغلب دوستانش دستگير شده بودند ولي روحية بسيار بالايي داشت و به علت نبودن امكانات ساعتها اعلاميه ها را رونويسي ميكرد و بيشترين وقتش را صرف جمع آوري امكانات براي كمك به سازمان مجاهدين ميكرد.

21 شهريور 1360- تهران- خيابان بهار
شيرين الوندي پور در يك درگيري توسط پاسداران دستگير شد و به همراه چند مجاهد ديگر پس از انتقال به اوين در يك دادگاه نمايشي 3 دقيقه اي به اعدام محكوم شدند.
شيرين موقع بازجويي يك ليوان را به سمت بازجو پرتاب ميكند و با قاطعيت به دادستان ميگويد اعدام ما براي شما تنها راه است! دژخيمان با وعده هاي دروغين سعي ميكنند كه شيرين را وادار به همكاري كنند و به او ميگويند كه در صورت معرفي 5 نفر از همرزمانش حكم اعدامش را به 10 سال زندان تبديل خواهند كرد. اما او سرسختانه مي ايستد و به آنها جواب رد ميدهد. باز از او ميخواهند كه اگر به تلويزيون بيايد و ابراز ندامت كند، از اعدامش صرفنظر خواهند كرد، ولي شيرين باز دست رد به سينة جلادان ميزند. در آخرين دستخطي كه در زندان از او مانده است اين جمله به چشم ميخورد: «اسم و آدرس و وصيتي ندارم».

فرازي از نامة يك مادر زنداني
فقط خدا ميدونه كه در زندان به ما چي گذشت؟ مشت و لگد و شلاق و حرفهاي ركيك. تا مدتها بعد اين صداها در گوشم بود. شبها بيدارمون ميكردند، لولة تفنگي روي پيشانيمون ميگذاشتند و ميگفتند وصيت كنيد كه عمرتون به سر اومده. يادمه يه شب 20 نفر همراه ما بودند، 12 دختر و 8 پسر. 2 دختر 13 و 15 ساله، به نامهاي فاطمه مصباح و شيرين الوندي در بينشون بودند. بعداً فهميدم كه درست بعد از 12 ساعت اون 12 دختر رو اعدام كردند. بعد از گذشت چند سال هر وقت به ياد اونها مي افتم كه براي هميشه از اين دنيا هجرت كردند، بي اختيار اشك از چشمانم سرازير ميشه و هنوز هم باورم نميشه كه به اين آسوني اونها رو از ما بگيرند. فكر نميكنم در هيچ جاي دنيا چنين شقاوتي يافت بشه.
اگر چه كه در نيمه شب  27 شهريور60 ، در سن 22سالگي شيرين را در خون غلتانيدند اما او تا پايان مقاومت كرد؛ ايستاد و به دژخيم نه گفت و راهِ او را ديگر يارانش و از جمله برادرش مهرداد ادامه دادند. آنها كه در ميانة پچپچ ترسانِ ظلمت،  سخن از پنجره هاي باز و روز داشتند؛ آنها كه از دستان عاشق خود پلي ساختند، تا نسيم، پيغام عطر و نور را بر فراز شهر ببرد؛ آن عاشقانِ هواي تازه و آنان كه به شوق زندگي آواز خواندند. 

از بچه هايي كه در زندان بودند بعدها شنيدم كه شيرين در لحظة تيرباران فرياد ميزد مرگ بر خميني، زنده باد آزادي! و فريادِ او قلبِ دژخيمان و ميدان تيرباران را لرزاند. 

و هنگامي‌ که‌ ياران
با سرود زندگي‌ بر لب‌
به‌ سوي‌ مرگ‌ مي‌رفتند
اميد آشنا مي‌زد چو گل‌ در چشمشان‌ لبخند
به‌ شوق‌ زندگي‌، آواز مي‌خواندند
و تا پايان،‌ به‌ راهِ‌ روشن‌ِ خود، با وفا ماندند! 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر