۱۳۹۴ فروردین ۱۹, چهارشنبه

ایران -مجاهد شهید مریم گلزاده غفوری






مجاهد شهید مریم گلزاده غفوری

نام ونام خانوادگی : مریم گلزاده غفوری

محل تولد:....

سن:....

شغل- تحصیل: دانشجوی رشته ریاضی

شهادت:قتل عام 1367

محل شهادت- نحوه شهادت:اوین- تیرباران


او در سال ۶۱ بهمراه همسرش "علیرضا حاج صمدی" در ارتباط با مجاهدین خلق دستگیر شده و به حبس سنگین محکوم گردیده بود. به خاطر نام خانوادگیش بود دو برادر دلیرش، صادق و کاظم، در سال ۶۰ بفاصله دو هفته تیرباران شده بودند.

مریم همچنین فرزند دکتر علی گلزاده غفوری (دارای دکترای حقوق قضایی از دانشگاه سوربن فرانسه)، از روحانیون مترقی بود که در اولین انتخابات نمایندگی مجلس بعد از انقلاب، علیرغم تقلبات گسترده دزدان انقلاب، بعد از پدر طالقانی بالاترین رأی تهران را آورده بود؛ ولی خیلی زود در اعتراض به سیاست های ارتجاعی حاکمیت از آنان تبری جست و خانه نشین و منزوی گردید.

مریم جوانی آرام و متین با لبخندی دوست داشتنی بود. از آنجائیکه هم در سلول و هم در بند چند مریم داشتیم، برای انکه بتوانیم بچه ها را راحت تر صدا کنیم و مشکل مشترک بودن نام آنان را حل کرده باشیم، در اینجور موارد فی البداهه با اضافه کردن یک پسوند، اسامی آنان را از هم تفکیک می کردیم. بنابراین وقتی مریم گلزاده وارد سلول شد، بی اختیار با بچه های سلول مان مثل مهین قربانی، فریده رازبان، زهرا شب زنده دار... گفتیم "مریم گل!"، که او هم با لبخند زیبایش به علامت رضایت سر فرود آورد و از آن پس مریم گل صدایش می کردیم.
"مریم گل" دانشجوی رشته ریاضی بود، بهمین دلیل روزانه چندین کلاس آموزش جبر و مثلثات و هندسه و ریاضیات جدید داشت. او علیرغم گردن درد و کمر درد شدید ناشی از آرتروز حاد گردن،  که حاصل فشار و آزارهای مستمر دوران بازجویی و شرایط تنبیهی بود، با بستن گردنبند طبی و گذاشتن یک تخته چوبی در پشت کمرش، روزانه چندین کلاس کنار دیوار هواخوری و یا در سلول برای بچه های دانش آموز تشکیل می داد. وقتی می دیدم با آن سختی نشسته و به شاگردان کلاسش با حوصله و با جدیت درس می دهد، در حیاط بند ۴ که از مقابلش می گذشتم، برای اینکه بخندانمش سر به سرش می گذاشتم و بهش می گفتم: "آخه تو با اون گردن شکسته ات روزی چندتا قضیه هندسه و فرمول جبر باید ثابت کنی!؟" می خندید و می گفت "بچه برو کلاس رو بهم نریز!"...

پدر مریم، به عنوان اعتراض به شرایط موجود، هیچگاه به پشت در زندان برای ملاقات فرزندانش نیامد و تنها مادر آنان می امد. بهمین دلیل در همان ایام به اصطلاح "رفرم"، پاسدارها یکبار مریم و برادر بزرگترش را که در بند مردان بود برای دیدن پدر، تحت الحفظ به یک مرخصی یکی دو ساعته بردند. وقتی مریم بازگشت به دورش حلقه زدیم و حال خانواده را پرسیدیم. در جواب گفت پدرش غمگینانه در اتاق خود کنار طاقچه ای نشسته بود که روی آن عکسهای دو فرزندش (که درسال ۶۰ اعدام شده بودند) قرار داشت... حالا سال ۶۴ بود، مریم و همسرش علیرضا حاج صمدی که محکوم به حبس ابد بود و برادر بزرگتر مریم هر سه در زندان بودند... ایکاش داغ و فِراق این خانواده به همین جا ختم می شد...
در رابطه با بچه هایی مثل مریم گلزاده و منیره رجوی به دلیل موقعیت خانوادگیشان حساسیت بیشتری بود و فشارمضاعفی هم اِعمال می شد.
پدر "مریم گل" هنوز بعد از سال ها رفتن گل مریمش را باور نکرده است. شاید حق داشته باشد. آخر ما هم هنوز بعد از این همه سال پرپر شدن "مریم گل" و هزاران گل زندانی دیگر را ظرف چند روز و چند هفته باور نکرده ایم. بهمین دلیل "نه می بخشیم و نه فراموش میکنیم" و تا ابد تکرار میکنیم:
"خمینی ای غارتگر باغ گلها، ننگ و نفرین ابدی بر تو و همدستان تو باد"


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر