۱۳۹۷ فروردین ۱۳, دوشنبه

مجاهد شهید ژیلا نقی زاده


مشخصات مجاهد شهید ژیلا نقی زاده
محل تولد: تهران
تحصيل: دانش آموز
سن: 17
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1360

ژیلا نقی زاده يكي از هزاران  زنداني مجاهدي بود که 20بهمن به پیکرهای موسی و اشرف و یارانشان ادای احترام کرد تيرباران شد  وبه كاروان شهيدان پيوست.

زندگی نامه مجاهدشهید ژیلا نقی زاده
۱۷ ساله و دانش آموز سال آخر نظری بود که به کاروان شهیدان عاشورای مجاهدین پیوست
ژیلا  در تهران بدنیا آمد از همان کودکی هوش و استعدادش در میان هم سن وسالهایش خیلی بارز بود و یکی از بهترین دانش آموزان دبیرستان البرز تهران بشمار میامد.  سادگی و طمأنینه و احساس مسؤولیت نسبت به دیگران از ویژگیهای برجسته ژیلا بود. به دلیل همین ارزشهای انسانی اش بود که بسرعت مجاهدین را شناخت و جذب ایدئولوژی و آرمان والای آنان شد و سال ۵۸ بود که ژیلای ۱۵ ساله تبدیل به یک میلیشیای فعال و بیتاب ایثار گر برای خلقش شده بود در راه آزادی مردمش شب و روز نمی شناخت. اودر مهر ماه سال ۶۰ در حالیکه ۱۷ سال بیشتر نداشت دستگیر و از همان ابتدا زیر شدیدترین شکنجه ها قرار گرفت.
شیوه کابل زدن در زندان این بود که هر دو پا را به تخت شکنجه می بستند و بعد به هر دو پا کابل میزدند اما شکنجه گر به ژیلا گفته بود :‌ ببین حاکم شرع بریده که تو را باید ۱۰۰ ضربه شلاق بزنم. اما نگفته که چطوری بزنم بنابراین من اول یک پای تو را میبندم ۱۰۰ ضربه به آن میزنم و بعد پای دیگرت را میبندم و سهمیه صد پای بعدی را هم میزنم اینطوری حکم حاکم شرع هم اجرا میشود.  ژیلا  17ساله همه این شکنجه ها را بی باک و بیم تحمل کرد دزخیمان که فکر میکردند بخاطر سن کمش احتمال شکستن او بیش از سایر زندانیان است وقتی در مقابل اینهمه شکنجه جائي نرسیدند  در ۱۹ بهمن یعنی عاشورای مجاهدین او را بهمراه 150تن دیگر از مجاهدین اسیر بر سر پیکرهای پاک اشرف و موسی و یاران شهیدشان می برند همراه ژیلا کبری اسدی هم راهی میشود آنها هم پرونده ای بودند.
لحظه ای که ژیلا از بلندگو اسمش را شنید همه بچه ها را جمع کرد و به آنها گفت که این آخرین دیدار است و بعد یک آواز ترکی را برای همه بچه ها خواند و نماز خواند سپس ساعت و انگشترش را به یکی از مادران داد تا آنها را به مادرش برساند و به او بگوید پیامش را برساند که ژیلا نمرده بلکه زنده و در لحظه لحظه زندگیها جاری است.
آنها رفتند و با ادای احترام بر سر پیکرهای شهیدان حماسه 19بهمن  سرود آزادی سر دادند و با شعار مرگ بر خمینی درود بر رجوی بر عهدشان تا پایان استوار ایستادند و روز بعد به جوخه تیرباران سپرده شدند.
در همان ایام بود که روزی مادر ژیلا در مراسم تشییع جنازه یکی از بستگانش در بهشت زهرا شرکت کرده بود که متوجه میشود در فاصله کوتاهی از مراسم، چند مرد با عجله در حال دفن جسدی هستند. به یکی از همراهانش میگوید:‌ ببین آن که آنجا دارند کسی را دفن میکنند اما چقدر بی کس است، هیچ کس در مراسم دفن او شرکت نکرده است،‌ بیا صواب دارد ما برویم برایش فاتحه بخوانیم اما نفر همراه او قبول نمیکند و مادر ژیلا تا آخر که جنازه را آن سه مرد دفن میکردند با چشم گریان به آن چشم دوخته بود و مدام میگفت که خدایا این جنازه کدام مظلوم است که هیچ کس در مراسم دفن او شرکت نکرده است. درست در همان شب لاجوردی جلاد به خانه آنها زنگ زده و خبر اعدام ژیلا را میدهد و از آنها میخواهد که برای گرفتن وسایل و شماره قبر به زندان مراجعه کنند. بعد از دریافت شماره قبر ، وقتی به محل مراجعه میکنند، مادر ژیلا متوجه میشود، آن فرد مظلوم که سه مرد آنچنان هراسان جنازه اش را دفن میکردند و او برای مظلومیت او گریه میکرد دختر خودش ژیلا بود. که شتابان میرفت که قافله شهدای ۱۹ بهمن بپیوندد.
متن آخرین ترانه ای که بر لبهای ژیلای قهرمان به زبان ترکی جاری گشت:
شعر ترکی که ژیلا قبل از اعدام برای همبندیهایش خواند در زیر آمده است.
اوجا داغلار باشيندا بير سوري جيران بيرسوري جيران آي گولوم بير سوري جيران
جيرانين بالاسينا اولموشام حيران اولموشام حيران آي گولوم اولموشام حيران
آي گوله گوله يار گوله گوله گورولدوم من گولوم بير شيرين ديله
من گورولدوم آي گوزل بير شيرين ديله
اوجا داغلار باشيندا جيران يول آچيپ جيران يول آچبپ آي گولوم جيران يول آچيپ
جيرانين بالاسينا جلاد تير آتيپ جلاد تير آتيپ آي گولوم جلاد تير آتيپ
آي گوله گوله يار گوله گوله گورولدوم من گولوم بير شيرين ديله من
من گورولدوم آي گوزل بير شيرين ديله
 اوجا داغلار باشيندا لاله گول آچيپ لاله گول آچيپ آي گوز ل لاله گول آچيپ
لالنين ريشه سينه قانلار تكولوپ قانلار توكولوپ آي گوزل قانلار توكولوپ
آي گوله گوله يار گوله گوله گودولدوم من گولوم بيرشيرين ديله
ترجمه:
بر فراز قلل بلند، گلهٴ آهوان به اين سو و آن سو ميدوند
و من شیفته آهو بچه زیبائی گشته ام 
شيفته شيرين زباني های او شدهام كه مرا با خودمي برد
بر فراز قلل بلند آهوان كوچك، راه خود را به سوي بيابانها گشودهاند
خود را به آن راه سپرده اند
در گوشه ای اما صيادي به آهوبچه تيرخورده ای پيروزمندانه نگاه ميكند
اما من نميمانم من ميروم
من شيفته شيرين زباني او شده ام كه مرا با خود ميبرد
بر فراز قلل بلند لاله ها شكوفا شدهاند
ريشههايشان از خونهاي سرخ و سوزان سيراب است
خون هزاران، به پاي اين لاله ها ریخته است، هزاران
اما من نمي مانم من ميروم
آخر من شيفته شيرين زباني او شده ام كه مرا باخود ميبرد.

مریم رجوی: درودهای بی‌پایان بر ستارگان نورافشان آسمان انقلاب ایران، شهیدان سرفراز سال ۶۷.
و سلام به پیشتازانی که به ‌دادخواهی شهیدان برخاسته‌اند و راه و آرمان آنها برای آزادی ایران را به ‌اوج می‌رسانند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر