۱۳۹۷ آذر ۴, یکشنبه

مجاهدین شهید بهمن، رضا و بهروز ترشیزی




مشخصات مجاهد شهید رضا ترشیزی
محل تولد: ‌تهران
تحصیلات: فارغ التحصیل رشته معماری
سن: 33
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1367

«برادرانِ مجاهدِ من، عاشق زندگي بودند، امّا ديو پليد ولايت فقيه اونها رو وادار به برگزيدنِ راهِ سرخ كرد.»

به ياد مجاهدان شهيد خانوادة تُرشيزي، بهمن، رضا و بهروز
بهروز اولين شهيد خانوادة ما بود. او سال 1340 درست شب عيد نوروز متولد شد. بچة نابغه يي بود. 5 سالش بود كه به مدرسه رفت و بعد از گذروندن کلاسهاي اول تا چهارم در امتحانات متفرقه شرکت کرد و با قبوليِ کلاسهاي پنجم و ششم ابتدايي در سن 9سالگي وارد دبيرستان شد. مسئولين مدرسه بارها از پدر ومادرم خواسته بودند كه او رو به مدرسة دانش آموزان استثنايي بفرستند ولي مادرم ترجيح ميداد بهروز در بين بچه هاي  فقير و دردمند جنوب تهران بزرگ بشه. استعداد فوق العاده و علاقة سيري ناپذيرش به مطالعة همه چيز باعث شده بود كه بهروز رو «دائره المعارفِ گويا» صداش ميكردن. توي مسابقات اطلاعات عمومي تلويزيوني شركت كرد و در بين صدها شركت كننده از سراسر كشور به مقام اول رسيد. به هر حال بهروز در 15سالگي دبيرستان رو به پايان رسوند و بعد از قبولي در کنکور وارد دانشگاه علم و صنعت ايران در رشتة مهندسي مکانيک شد.

تكاپو و غوغاي قيام بهروز را با سيل خروشان انقلاب همراه كرد. او در زمرة فعالترين دانشجويان مبارز قرار گرفت.
بعد از انقلاب57 در دانشگاه، بهروز جذب انجمن دانشجويان مسلمان وابسته به سازمان مجاهدين خلق ايران شد. در كنار برادرش شهيد بهمن تُرشيزي اندك اندك با اهداف و آرمانهاي سازمان آشنا شد. آشنايي اي كه او را به سرعت به عرصة مبارزات اجتماعي كشاند و بهروز دل در گرو آن گذاشت.

«من سازمان مجاهدين رو با آگاهي از بين ساير گروهها برگزيدم. بخاطر اصالتش؛ و اين انتخاب منه!…اگه سازمان در سال 54، ضربة خائنانة اپورتونيستي رو متحمل نشده بود، اونوقت ميگفتم كه چه نيروي عظيمي در جامعه رو ميتونست رهبري كنه و آموزش بده. اونموقع ارتجاع هرگز نميتونست به سهولتي كه امروز بر انقلاب و خلق سوار شده، سوار بشه.»

اما براي بهروز اين «اگر» مانعي نبود، بلكه اين انگيزشي بود تا با مجاهدين در فرازِ مبارزه يي ديگر همراه شود. او عشق و علاقة وافري به شهداي سازمان و بخصوص به گلسرخِ انقلاب، مهدي رضايي داشت.

فروردين و ارديبهشت 1359- كودتاي ضدفرهنگي و توطئة تعطيلي دانشگاهها
بعد از كودتاي ضدفرهنگي و بستن دانشگاهها توسط رژيم خميني، بهروز با برادر ديگه ام بهمن از مراسم، سخنرانيها و راهپيماييهاي سازمان فيلم، اسلايد و عكس تهيه ميكردند. يادمه يه روز كه تونسته بود عكسهاي خوبي از چهرة برادر مسعود در مراسم بزرگذاشت شهادت احمد رضايي و عباس عُمّاني تهيه كنه خيلي خوشحال بود. يكي از فيلمهايي كه درست كردند، فيلم «شهادت احمد» بود. يه روز به من گفت:
«آدم وقتي در اون فضا قرار ميگيره و جريانِ طرح فرار رضا رضايي رو مجسم ميكنه و قيافة مزدوران ساواك رو بياد مياره، ايمانش به پوسيدگي و زوال قطعي همة نيروهاي ارتجاعي صد برابر ميشه!»
پركار، خستگي ناپذير، جسور و بيباك! اين ويژگي هاي بهروزتُرشيزي بود. در دورة مبارزات افشاگرانة سياسي، براي تهية عكس و فيلم از حملات ديوانه وار فالانژها به ميان آنها ميرفت. 

دوّم مهر سال 1360- تظاهرات در خيابان مصدق
بهروز در آن روز براي ثبت صحنه هاي تاريخي مقاومت مشروع مردمي به خيابان رفت. رفتني كه بازگشتي نداشت.
همه جا رو سر زديم و تماس گرفتيم. اما خبري ازش نبود. همة خانواده و فاميل 18 روز تمام، تهران رو زير و رو كرديم. ولي هر چي بيشتر گشتيم، كمتر يافتيم. تا اينکه در کيهان دوشنبه 20 مهر1360 متن اطلاعيه دادستاني كل رژيم در رابطه با 73 نفر از اعدامشدگان چاپ شد!

باوركردني نبود. پدرم با سازمان بازرسي تماس گرفت. 
«الو آقاي محقق داماد! سلام عليكم  ولي آخه اين حكم دادستاني خيلي كُلّيه! جرم مشخص بهروز چي بوده؟
جرمش؟! داشتن دوربين عكاسي آقا. از تظاهرات عكس ميگرفته! چي از اين بالاتر!
شهادت بهروز براي ما بسيار سخت و سنگين بود. اما اين غمِ آخر خانوادة ما نبود. 

بهمن تُرشيزي، متولد 27 بهمن 1332، عضو انجمن دانشجويان مسلمان و فارغ التحصيل رشتة مهندسي صنايع از دانشگاه علم و صنعت بود. او به کار عکاسي و فيلمبرداري علاقه زياد داشت. به همين خاطر بعد از پايان دانشگاه مشغول به كار در سينماي آزاد شد. چندين مستند از دورانِ انقلاب ساخته بود. يکي از آنها دربارة زندگي طاقتفرساي کودکاني بود که از صبح زود تا غروب آفتاب در بلورسازي کار ميکردند. او براي ساختِ اين فيلم مدتي با اين كودكان و خانوادة آنها زندگي كرد.

در سال 56 موفق شد در فيلمي مستند وضعيتِ قربانيان اعتياد و فحشا در نظام ديكتاتوري را به تصوير بكشاند. در شهريور 56 فيلمي از زاغه نشيني در شهر تهران تهيه كرد و هر دو فيلمش را در بيشتر دانشگاههاي تهران به نمايش گذاشت.
«سينما يك وسيلة بيانيِ بسيار موثر و قويه. از اين ابزار بايد به درستي استفاده كرد. اگه ما بتونيم پايه هاي يك سينماي سالم و مردمي رو بريزيم، واقعاً گام بزرگي در آگاه كردن توده ها برداشته ايم.»

توي روزهاي انقلاب 57، بهمن بهمراه بهروز از صحنه هاي قيام و شهداي گمنام عكس و اسلايد تهيه ميكردند و تصاوير ِتظاهرات شكوهمند عيد فطر، 17شهريور و ماه محرم و دهها تظاهرات ديگر رو به ثبت رسوندند. 

بهمن شجاع و جسور بود. او عاشق مجاهدين و مبارزه براي آزادي بود. در جريان انقلاب 57 با ماشينش سلاح و مهمات رو از پادگانها خارج ميكرد و جوونهاي انقلابي رو مسلح ميكرد. بعد از انقلاب مدتي در واحدهاي فرهنگيِ ادارة سينماي آزاد مشغول بكار شد. اما با شروع انحصارطلبي خميني، از اين كار اخراج شد. او با شهيد محمدرضا خاكسار و مَهيار خليلي «كانون فيلمسازان مسلمان» رو بنيانگذاري كرد. اين اون چيزي بود كه بهمن سالها آرزوي درست كردنش رو داشت. كانوني مترقي و دموكراتيك! 

در 27 بهمن 61، مجاهد خلق، بهمن ترشيزي در يك درگيري خياباني با پاسداران در تهران به شهادت رسيد.

رضا ترشيزي متولد 1334 و فارغ التحصيلِ رشتة معماري از دانشگاه ملي بود. او نيز در دانشگاه عضو انجمن دانشجويان مسلمان بود. 
قبل از اينكه از شهادت بهمن باخبر بشيم، رضا به من گفت كه بايد از خونه مون بريم. من قبول كردم. قرار بود بريم و يك آپارتمان رو اجاره كنيم. رضا اون روز  با يه پيكان سفيد اومد دنبالم. اما بمحض سوار شدن پاسدارا ريختن و هر دومون رو دستگير كردند. ما رو بردن اوين. دو روز تمام ما رو جلوي همديگه كتك ميزدند. توي بازجويي ها فهميدم كه پسرم بهمن هم توي درگيري شهيد شده. مَنو چند روز بعد آزاد كردند، اما رضا رو زير شكنجه بردن و بعدِ 7 سال زندان اونو تو مرداد 67 اعدام كردن.

«پدر جان، آزادشدن از زندانِ خميني تنها شرطش توبه اس.  اينا ميگن بايد ثابت کني که توبه ات واقعيه! يکي از راهها اينه که تير خلاصِ توبه نکرده رو بزني؛ و من نميتونم اين کار رو بکنم.»

پدرم بارها در بازرسي کل کشور و حتي تو محلهاي عمومي فرياد ميزد: «خميني از ضحاک ماردوش هم بدتره. چون ضحاک در روز دو جوون رو ميكشه تا مغز اونها رو به مارهاش بده، ولي خميني هزارهزار جوونهاي اين مملکت رو كشت.» برادرم رضا رو قبل از اعدام از زندان قزلحصار به زندان اوين منتقل كردند. وقتي علت انتقال رو ميپرسه پاسدارايِ جنايتكار ميگن كه ميخوان آزادش كنن! اما رضا رو به همراه تعداد زيادي از مجاهدين اعدام ميكنند، ولي از ترس واكنش خانواده هاي شهدا، بتدريج خبر شهادت اونها رو به خانواده هاشون ميدن. 

حکومتهاي ديکتاتور براي تثبيت پايه هاي خود، بيگناهان را اعدام ميکنند و با اين عمل جو رعب و وحشت را در جامعه دامن ميزنند! اما از هر سرخ گلي كه در خون ميتپد، هزاران نوگل ديگر برخواهد خاست و سرانجام ديكتاتور نابودي و سقوط محتومست.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر