۱۳۹۴ شهریور ۵, پنجشنبه

پيشتاز راه آزادي مجاهد شهيد مجيد طالقاني


مجيد يك روز به يكي از دوستان در زندان اين چنين مي گويد:
“...ديروز رفته بودم دادگاه، در دادگاه بنا بر دلايلي از خود ضعف نشان دادم كه شايد براي جلوگيري از حكم اعدام بود. بعد كه از دادگاه به سلول انفرادي رفتم، احساس عجيبي به من دست داد. احساس مي كردم با اين ضعفي كه در دادگاه از خود نشان داده ام مثل “يهودا“ شده ام كه به حضرت مسيح(ع) خيانت كرد. چنين احساسي را در رابطه با “مسعود ومريم“ داشتم.
بعد از ساعتها فكر، نگهبان سلول را صدا كردم وگفتم: “براي دادگاه مطالبي دارم،كاغذ وقلم بياور، بنويسم“. تصميمم را گرفته بودم.
بعداز اينكه نگهبان كاغذ و قلم آورد، تمامي مواضع سازمان را تاييد كردم و نوشتم كه رهبري مسعود و مريم و انقلاب ايدئولوژيك مجاهدين را دربست قبول دارم. بعد نامه را به دست نگهبان دادم وگفتم كه هرچه زودتر به دادگاه برسان.
امروز مجددا مرا احضار و در رابطه با اعلام مواضعم درآن نامه سوال كردند. گفتم مورد تاييد من است.
بعد دادستان گفت: “آخر تو از رهبري مسعود ومريم چه ديده اي؟“ گفتم: “همه چيز ديده ام، حيات واقعي ديده ام“.
بدين ترتيب بلافاصله او را از دادگاه به همان سلول انفرادي برگرداندند، و حدود دو ساعت با هم بوديم. بمحضي كه وارد شد ساعتش را از دستش باز كرد و به من داد وگفت: “همين حالا از دادگاه مي آيم، چون در دادگاه از مواضع ايدئولوژيك سازمان دفاع كرده ام به اعدام محكوم شده ام“.
و اين كلمات را در حالي كه ذره يي ترس يا غم درچهره اش نبود، مي گفت.
مجيد تازه نمازش را تمام كرده بود،كه مجتبي حلوايي آمد و او را با خودش برد .
مجيد 27سال سن داشت، سال 61 دستگير شده، به 15سال زندان محكوم شده بود. او از مسئولين دانش آموزي بود كه در روز 14 مرداد 67، در اوين حلق آويز شد.
اما رژيم خبر شهادتش را در12 آبان دادند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر