۱۳۹۴ شهریور ۵, پنجشنبه

به یاد مجاهد سربه دار محمدرضا حجازي


روز نهم مرداد به همراه بچه هاي بچه هاي ديگر صدايش كردند و آماده رفتن شد. با همه خداحافظي كرد.
صحنه عجيبي بود. صفي از جوانان دلاور و پاكباز كه تا لحظاتي ديگر در ميدان تيرباران، در خون خود غوطه ور مي شدند.

من آخرين كسي بودم كه با محمدرضا وداع كردم، درحاليكه همديگر را درآغوش گرفته بوديم دو بيت شعر از كليم كاشاني را خواند:
افسانه حيات دو روزي نبود بيش                     آن هم “كليم“ با توگويم چه سان گذشت
يك روز صرف بستن دل شد به اين وآن            روز دگر به كندن دل زين وآن گذشت

محمدرضا عشقي بي پايان به “برادر مسعود“ داشت. او هميشه مي گفت: “مجاهدين، فداييان مسعود هستند“.  يكبار ياد خواهرش افتاد و گفت: “راستي خواهرم...“ ولي حرفش را زود قطع كرد. بعد درحاليكه مي خنديد گفت:“همه ما زندانيان فداي يك تار سبيل مسعود“

محمدرضا حجازي، دانشجو، اهل تهران، 28 ساله، در نهم مرداد 67 در زندان گوهردشت حلق آويز شد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر